در زندگی هر عملی که از انسان سر میزند آثار و تبعاتی را در پی دارد. اگر این اعمال در جهت خیر باشد، سبب رشد و تعالی او میگردد. ولی اگر این اعمال در جهت تمایلات نفسانی باشد، سبب سقوط و افتادن در مسیر ضلالت و گمراهی وی می شود. بدین سبب، واقعبینی نیز در زندگی انسان آثاری را به دنبال دارد. امام علی × در نهجالبلاغه مطالبی را در اینباره ایراد فرمودهاند که میتوان به صورت ذیل نام برد:
۴.۱.۳. بدعت گریزی
بدعت در دین، وارد کردن سخنى است که گویندهاش و عمل کنندهاش بر روش و سیره صاحب شریعت، کتاب و سنّت و همچنین بر اصول محکم و استوار و نمونههاى با خیر و صلاح دین نباشد.[۱۶۵]
بعد از پیامبر | گروه های منحرفی اطراف غاصبان خلافت را گرفتند و سرانجام کار به دست معاویه، یزید و خونخواران بنی امیّه و بنی مروان رسید. آری، کار آنها ایجاد فتنهها مانند فتنۀ جمل، صفین، نهروان و بهره گیری از آن بود. همچنین ایجاد بدعتها در دین خدا و رها کردن سنتهای پیامبر | که در عصر خلیفۀ سوم و بنی امیّه از هر زمان آشکارتر بود. وقتی که امام به خلافت رسیدن به مبارزه علنی با این بدعت ها پرداختند، اوضاع آن زمان را اینگونه توصیف مینمایند:
«قَد خَاضُوا بِحَارَ الفِتَنِ، وَ أَخَذُوا بِالبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ؛ و أَرَزَ المُؤمِنُونَ، وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ المُکَذَّبُون.»[۱۶۶]
گروهی در دریاهای آشوب غوطهور شدند، و سنتها را رها کرده به بدعتها چنگ زدند. مؤمنان به گوشهای خزیده مهرخموشی بر لب نهادند، و گمراهان تکذیب کننده به سخن آمدند.
در برخی شرحها آمدهاست که این سخن دربارۀ گروهى از اهل ضلالت است که امام × به نکوهش و بیان گمراهیهاى آنها پرداختهاست.
واژۀبحار براى فتنهها و جنگهاى بزرگ استعاره شدهاست. بدعت گاهى به معناى ترک سنّت و زمانى به معناى امر دیگرى است که با ترک سنّت همراه است و در عرف بیشتر معناى اخیر از آن اراده مىشود که سبب دوری از واقعیات و در نتیجه مانع بصیرت می شود.[۱۶۷]
در نتیجه، بدعتها سبب انحراف دین از واقعیات امور می شود و بیشتر در زمانهایی که فتنه و آشوب جامعه را فراگیرد، رخ میدهد. به همین دلیل است که یکی از راههای درک صحیح حقایق، بدعتگریزی میباشد.
۴.۲.۳. شهامت
شهامت در کارها حاکی از همت بلند انسان است. شهامتی که ناشی از علم وایمان باشد، سبب درک صحیح از واقعیات امور می شود. اما، تنبلی و آسودگى از مقاومت در برابر دشمن باعث طمع بستن دشمن به آنها می شود.
امام دربارۀ شهامت خود در وقایع بعد از رحلت پیامبر | میفرمایند:
«إِنِّی وَ اللَّهِ لَوْ لَقِیتُهُمْ وَاحِد اًوَهُمْ طِلَاعُ الْأَرْضِ کُلِّهَا مَا بَالَیْتُ وَلَااسْتَوْحَشْتُ وَ إِنِّی مِنْ ضَلَالِهِمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ وَ الْهُدَى الَّذِی أَنَا عَلَیْهِ لَعَلَى مِنْ نَفْسِی وَ یَقِینٍ مِنْ رَبِّی وَ إِنِّی إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ لِحُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاجٍ»[۱۶۸]
به خدا سوگند، اگر من یک تنه با آنان روبه رو شوم و آنان همه روی زمین را پر کردهباشند نه باک ورزم و نه هراسی به دل راه دهم؛ زیرا من به گمراهی که آنان در آن به سر میبرند و هدایتی که خود بر جادۀ آن قرار دارم، بصیرت قلبی دارم و از جانب پروردگارم با یقین همراهم. و من مشتاق دیدار خدا و منتظر و امیدوارم به پاداش نیکوی اویم.
امام × نامه را با شرح حال پیامبر | آغاز کردهاست که او بیمدهندۀ همۀ مردم جهان به مجازات سخت الهى و گواه بر پیامبران بود که اینان از طرف خدا فرستاده شدهاند و در این جهت آنها را تصدیق و تایید مىکرد. بعد از آن به شرح حال مسلمانان که در امر خلافت به کشمکش و نزاع با یکدیگر پرداختند و کم کم به شرح حال خود با مردم پرداخته، به عنوان گله و شکایت از منحرف ساختن امر خلافت از وى با این که او بدان سزاوارتر بود و هجوم بر بیعت با فلان فلان کنایه از ابوبکر است و خوددارى از اقدام براى به دست آوردن حکومت تا زمان ابىبکر که به ارتداد مردم از اسلام و طمع بستن بنىامیّه به نابودى دین انجامید. آنگاه به شرح حال خود از بیمناک بودنش بر اسلام و مسلمانان پرداخته که مبادا رخنه در اسلام بیفتد و یا بناى اسلام ویران گردد، در نتیجه غم و مصیبت او دربارۀ ویرانى اساس دیانت بیشتر از دست نیافتن به حکومتِ کوتاهمدتى باشد که نتیجهاش اصلاح فروع و جزئیات دین است، و نابودى حکومت را به نابودى سراب و از هم پاشیدن ابرها تشبیه کردهاست. و جهش به سرعت زوال و بىثباتى آن است چنان که حقیقت سراب، وجود ابر، بىثبات و
ناپایدار است. و ارتداد بعضى از مردم را جلوتر ذکر کردهاست به منظور این که برترى خود در اسلام را بیان کند، از این رو به دنبال آن داستان قیام خود را در میان آن حوادثى نقل کردهاست که جنگهایى تاسرحدّ نابودشدن باطل و برقرارى و گسترش دین، اتّفاق افتاد. سپس سوگند یاد کردهاست که اگر او تنهایى با سپاه معاویه در حالى که آنان تمام زمین را پرکردهباشند، روبروشود، از آنها باکى نداشته و نمىترسد، و این نترسیدنش به خاطر دوچیز است:
۱ـ آگاهى و یقین بر این که آنان در گمراهىاند و او بر هدایت.
۲ـ علاقه و دلبستگىاش به دیدار پروردگار و انتظار و امیدوارىاش به اجر و ثواب او.[۱۶۹]
از این روی، آدمی وقتی که با یاری خداوند به درک و بینش صحیح از واقعیات دست یافت. از هیچ قدرتی غیر از خدا نمیترسد و در برابر گروه باطل با شهامت و شجاعت به مبارزه با باطل برمیخیزد.
۴.۳.۳. قاطعیت و جسارت انقلابی
در جریانهای فتنۀ دوران حکومت امام علی × به خصوص درفتنۀ ناکثین ایشان با قاطعیت تمام با آن برخورد نموده و پرده از واقعیات برداشته و خطاب به مردم چنین فرمودند:
«أَیَّهَا النَّاسُ، فَإِنِّی فَقَأتُ عَینَ الفِتنَهِ، وَ لَم یَکُن لِیَجتَرِیءَ عَلَیهَا أَحَدٌ غَیرِی بَعدَ أَن مَاجَ غَیهَبُهَا، وَ اشتَدَّ کَلَبُهَا» [۱۷۰]
ای مردم من بودم که چشم فتنه را از کاسه در آوردم و جز من کسی جرئت آن را نداشت، پس از آنکه تاریکیاش همه جا را فراگرفته و بیماری هاریش سخت شده بود.
در شرح ابن میثم، مقصود امام × از بیان این خطبه توجه دادن مردم به فضیلت و گرانبهایى موقعیت خود و رذالت و پستى بنىامیه مىباشد، فتنۀ بنىامیه را شرح مىدهد تا نفرت مردم نسبت به آنها افزون شود و ضمناً میل و رغبت مردم را دربارۀ خود به خاطر حمایت از اسلام قوت بخشد. قوّت یافتن رغبت مردم نسبت به حضرت به دو طریق و به شرح زیر حاصل مىشد:
۱ـ در رابطه با اخبار غیبی که نسبت به آینده و حوادث آن بیان مىفرمود.
۲ـ توضیح بدیهایىکه از ناحیه بنىامیّه و جز آنها پس از روزگار خلافت امام × برمردم تحمیل مىشد.
امام × با توجّه به حوادث ناگوارى که بر سر راه خلافت قرار گرفت مىفرماید:
«أَنَا فَقَأتُ عَینَ الفِتنَهِ »[۱۷۱]
من چشم فتنه را از کاسه درآوردم.
این جملۀ امام × اشاره به آشوب مردم بصره و ناکثان است. براى فتنه لفظ «عین» را استعاره آوردهاست و اختصاصاً چشم را ذکر کردهاست؛ به این دلیل که چشم در صورت انسان شریفترین عضو است کار و تلاش و حرکت انسان به دیدن چشم بستگى دارد و با لفظ «فقأ» استعاره و کنایه از فروخوابیدن فتنه با شمشیر آن حضرت مىباشد.
« وَ لَم یَکُن لِیَجتَرِیءَ عَلَیهَا أَحَدٌ غَیرِی »[۱۷۲]
منظور این است که مردم جرأت جنگ با اهل قبله و مسلمانان را ندارند، چه مىترسند که مرتکب خطا و گناهى شوند و چگونگى جنگ با آنها را نمىدانند و آگاه نیستند که فراریان را تعقیب کنند یا خیر زخمیان را بکشند یا زنده بگذارند. اهل و عیالشان را اسیر و مالشان را در صورتى که متجاوز باشند تقسیم کنند یا نه چگونگى جنگ با اهل قبله را کسى نمىدانست تا آنگاه که امام × بر فرونشاندن فتنه ناکثان اقدام کرد. چشم فتنه را کور و آن را پس از هیجان زیاد فرونشاند.
محتمل است که مقصود از «فَقَأتُ عَینَ الفِتنَهِ» « فَقَأتُ عَینَ اَهلِ الفِتنَهِ»باشد، که در این صورت مضاف حذف شده و مضافالیه بهجاى آن نشستهباشد. یعنى چشم اهل فتنه را کور کردم، و کورکردن چشم آنها کنایه از کشتن آنها باشد.
بعضی از شارحان این فتنه را، فتنۀ جنگ جمل دانستهاند؛ چرا که افراد سادهلوح و حتی کسانی که در درجۀ متوسطی از علم و ایمان بودند، در آن حیران شدهبودند که آیا میشود با گروهی که ظاهراً مسلمانند و به اصطلاح اهل قبلهاند، جنگید!؟ گروهی که بعضی از صحابۀ معروف مانند طلحه و زبیر در میان آنهاست و گروهی که همسر رسول خدا عایشه زمامدار آن است؛ هر چند این جنگ، بعد از اتمام حجّت فراوان و عدم تسلیم در برابر حق بوده باشد. وانگهی، بعد از غلبه بر آنها، آیا میتوان اموال آنها را به غنیمت گرفت؟ با اسیرانشان باید چه کرد؟ ولی امام که میدانست اگر این پیمانشکنی و شقّ عصای مسلمانان ادامه یابد، فتنه و آشوب سراسر کشور اسلام را خواهد گرفت و شاید چیزی از اسلام و میراث پیغمبر اکرم | باقی نماند؛ نخست به اتمام حجّت برخاست و با ملاقاتها و گفتگوهای پی در پی آنها را از عواقب این امر بر حذر داشت و چون نپذیرفتند چارهای جز توسل به زور نبود؛ به همین دلیل با قاطعیت و بدون هیچ گونه شک و تردید، بر آنها تاخت و آتش جنگ جمل را خاموش کرد.[۱۷۳]
قاطعیت در امور، از آثار بسیار مهمی است که در هنگام بروز فتنهها کارساز میباشد. زیرا شخص به وسیلۀ درک درست از اوضاع و شرایط حق و باطل را تشخیص داده، بحران به وجود آمده را مدیریت مینماید. باصراحت و قاطعیت تمام، اعلام موضع و اقدام لازم را به عمل می آورد.
۴.۴.۳. حرکت سنجیده
انسان در زندگی همیشه در حال تصمیم گیری میباشد. اگر این تصمیمات خردمندانه و واقعبینانه باشد در طول زندگی، آگاهانه قدم برداشته و از مسیر حق خارج نمی شود. حضرت علی × در توصیف این افراد چنین میفرمایند:
«وَ نَاظِرُ قَلبِ اللَّبِیبِ بِهِ یُبصِرُ أَمَدَهُ، وَ یَعرِفُ غَورَهُ وَ نَجدَهُ»[۱۷۴]
دیدۀ دل خردمند چیزی است که بدان آینده خود را مینگرد، و به نشیب و فراز زندگیاش پی میبرد.
اشاره به اینکه انسان عاقل به ظواهر امر قناعت نمیکند؛ بلکه سعی میکند فراز و نشیبها و عاقبت کار را بنگرد و مسیر خود را به درستی تعیین کند، از بیراهه نرود و در کنار پرتگاهها گام بر ندارد.
امام علی(ع) برای هدایت مردم در جهت رسیدن به کمالات حقیقی در ادامه میافزاید:
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
«دَاعٍ دَعَا، وَ رَاعٍ رَعَی، فَاستَجِیبُوا لِلدِّاعِی، وَ اتَّبِعُوا الرَّاعِی.»[۱۷۵]
دعوتکننده ای پیامبر | فرا خواند، و سرپرستی (یعنی خود آن حضرت) سرپرستی نمود، دعوتکننده را اجابت کنید، و در پی سرپرست به راه افتید.
این سخن اشاره به این دارد که اگر با دقت بنگرید هم پیامبر خدا | را میشناسید هم جانشین به حق او را و با شناخت آن دو بزرگوار، تردید و تأملی در اجابت دعوت و پیروی از رهبر باقی نخواهد ماند.مراد از واژه ناظر در جمله« نَاظِرُ قَلبِ اللَّبِیبِ » چشم بصیرت انسان است.
آشکار است انسان راه سعادت خود را با چشم دل مىبیند و هدف و مقصدى را که در این راه تعقیب مىکند با دیدۀ بصیرت مىنگرد. منظور از غور و نجد راههاى خیر وشرّ است؛ چنان که در قول خداوند متعال که فرمودهاست: ﴿وَهَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ﴾[۱۷۶]نجدین به همین دو راه خیر و شرّ تفسیرشدهاست. تعبیر قرآن مجید دراینباره کوتاهتر و عبارت غور و نجد به آنچه در اینجا منظور است مناسبتر است؛ زیرا «غور» که عبارت از گودى و مکان پست است، تعبیرى مناسب براى افتادن از بلندى در درکات جحیم است. مقصود از «داعى» پیامبرگرامى | و آنچه قرآن بدان ناطق و همچنین سنّت نبوى است؛ مراد از «راعى» نفس نفیس خود آن حضرت مىباشد. امام × دستور مىدهد که نخستین را که دعوت پیامبر | و قرآن و سنّت است بپذیرند و دوّمین را که خود آن حضرت است پیروى کنند. وجوب دعوت خداوند و پیامبرش | به حکم خداوند متعال در آیۀ شریفۀ:﴿یاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ﴾[۱۷۷]روشن است. پیروى از کسى که خداوند و پیامبرش | متابعت او را واجب داشتهاند نیز واجب است.[۱۷۸]
در بررسی سیرۀ عملی اولیای دین بهخصوص امام علی × به وقایع حساسی در زندگی آنها برمیخوریم، که حاکی از درک صحیح از شرایط و نگاه واقعبینانه آنحضرت به امور است، در نتیجه، منجر به حرکت سنجیده و درست ایشان در همه حوزه های فردی، اجتماعی و سیاسی میشد.
۵.۳.موانع واقعبینی در نهجالبلاغه
۵.۱.۳. موانع درونی
۳.۵.۱.۱. وابستگیهای مادی
انسان در طول زندگی دو مسیر در پیش رو دارد:
۱ـ سیر به سوى کمال، سعادت، روحانیت و حقیقت که سلوک در راه خدا و به سوى خدا و به مقصد خدا مىباشد.
۲ـ سیر به سوى مادیت، تمایلات نفسانى، هوس رانى، دنیاپرستى و تنپرورى که کوشش در راه دنیاپرستى و به سوى دنیا و به مقصد تأمین امور مربوط به زندگى دنیوى است.
و به طور کلى هر راهى که بر خلاف راه خدا و به مقصد غیر خدا باشد، از این قسم محسوب مىشود و چون راه اول مستلزم عبور و گذشت ار راه دوم است، قهر از موانع و ابتلائات و ناگواریها و سختیهائى پیشامد کرده و محتاج به استقامت و تحمل و صبر و بردبارى و کوشش در انجام وظایف الهى و پایدارى در سلوک خود خواهد بود.
از جمله وظایف لازم در این سیر رفع نقاط ضعف، بر طرف کردن موانع، دورى نمودن از مقتضیات بر خلاف مقصود، مجاهده در فراهم کردن و ایجاد اسباب و مقتضیات مناسب است.[۱۷۹]
اگر انسان در مسیر عبور از دنیا گرفتار آن شود، وابسته به مادیات می شود، و از مسیر رشد و تعالی به سوی کمالات باز میماند.
حضرت علی × واقعیت دنیا را این گونه توصیف نموده اند: