ابوریه معتقد است کعبالاحبار و وهببنمنبه و عدهی دیگری از تازه مسلمانان یهودی از جمله افرادی هستند که حدیث اسلامی را با قصص اسرائیلی مشوش کردند. [۱۷۱]
آنچه گفتیم همه از بزرگان اهل سنت بود. از میان شیعیان آقای معرفت برای رد وثاقت کعب توسط علما، روایت دیگری از کتاب ابنسعد را انتخاب کرده و چنین آورده است:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
«چون عمر مضروب گشت کعب آمد و جلوى در خانهی عمر شروع به گریستن کرد. مىگفت: به خدا سوگند اگر خلیفه، خدا را قسم بدهد و بخواهد که اجلش را به تأخیر اندازد، خداوند چنین خواهد کرد. ابنعباس نزد عمر آمد و سخنان کعب را به اطلاع او رساند، عمر گفت: به خدا سوگند چنین نخواهم کرد. سپس گفت: واى بر من و مادرم اگر خدا مرا نیامرزد».[۱۷۲]
آقای معرفت بعد از آوردن این روایت بیان میدارد، علت عدم حجیت منقولات کعب ثبت نشدن روایات او توسط محدثان اولیه است.[۱۷۳]
باید گفت روایات فراوانی در اسباب نزول آیات و قصص تاریخی اهل سنت وارد شده که در بیان این روایات صحابه، بسیاری از سخنان علمای تازه مسلمان از جمله کعبالاحبار را بدون استناد به پیامبر نقل کرده اند.[۱۷۴]
محققی دیگر در کتاب خود به این مهم اشاره می کند که احادیث کعب غالباً متعلق به خود اوست و کمتر آن را به رسولخدانسبت داده است؛ ولی اینکه آیا سخن کعب حجت هست، خود سوال است. ایشان صرف اینکه از عالمان یهود بوده است یا اینکه خود کعب بگوید این را در کتاب خدا یافتم کافی نمیداند.[۱۷۵]
در انتها برای بیان عدم وثاقت کعبالاحبار از کلام امیرالمومنین علی در مورد کعب که فصل الخطاب برای شیعیان محسوب می شود استفاده می کنیم، ایشان کعب را دروغگو دانسته و او را مورد نکوهش قرار داده و درباره او فرموده است: «کعب الاحبار قطعاً دروغگوست»[۱۷۶] و بنابر آنچه که در کتاب ابنابىالحدید آمده، کعب الاحبار از امام روى برتافته و به دشمنان آن حضرت متمایل بود.[۱۷۷]
۳-۱-۳-۲-۲-موافقان وثاقت کعب
مطالب مطرح شده از عدم وثاقت کعبالاحبار میان علما و دانشمندان حکایت میکرد. اما در این بین افرادی چون نووی، ابنحجر و ذهبی هستند که کعبالاحبار را به وثاقت قبول دارند و بر مخالفان این عقیده تاخته و با ادلهی بسیار به دفاع از این تازه مسلمان یهودی پرداختهاند. آنچه سبب شهرت کعبالاحبار شد، علم او بود که در بسیاری از روایات به آن اشاره شده است.[۱۷۸]
در این روایت چنان شأن علمی کعبالاحبار ستوده شده که گویی یکی از ارکان علمی و تفسیری زمان خود بوده است. ذهبی با همین روایت چنین استدلال می کند که عاقلانه نیست، معاویه در مورد علم کسی حسرت بخورد که در میان علما، آن فرد معروف به کذب است.[۱۷۹] در واقع او این حسرت معاویه بر علم کعب را دلیلی بر وثاقت کعب میداند.
نکته جالب و به عبارتی غیر منطقیای که در مورد کعبالاحبار با آن مواجه می شویم این است که در یک روایت او را راستگوترین محدثی معرفی می کند که در مواردی دروغ هم گفته است.
بخاری در صحیح خود این روایت را از زبان معاویه نقل می کند:
«کعب از راستگوترین محدثانى است که از اهل کتاب حدیث نقل کرده است؛ هر چند در مواردى دروغ هم از او دیدهایم».[۱۸۰]
در کمال تعجب با خواندن این روایت ابتدا مردد می شویم که بالاخره معاویه، کعب را ستوده یا اینکه مذمت کرده است؟ روایت مذکور به هیچ طریقی روش منطقی ندارد و اصلیترین و جدی ترین سوال ما در مورد وثاقت کعب را بی جواب خواهد گذاشت. شاید و با هزاران فرض بتوان گفت که معاویه بر این باور بوده که او در نقل از اهلکتاب راستگوترین بوده و در باقی موارد اقوال کعب بر پایه دروغ است.
برخورد موافقان وثاقت کعب با این روایت جالب است،[۱۸۱] درست است که معاویه از جمله دانشمندان یا علما یا صاحبنظران نیست اما کلام او بنیان بناسازی بسیار از علمای اهل سنت را خراب کرده، و راه را بر آنها ناهموار ساخته است؛ شاهد مدعای ما توجیهاتی هست که این علما برای رفعِ این اتهام از کعب آوردهاند؛ آنها سعی در تأویل یا توجیه این نسبتِ کذب به کعب را دارند؛ در ادامه به این توجیهات اشاره خواهد شد.
از جمله موافقان وثاقت کعب نووی، عالم اهل سنت است، او کعب را به سبب منقبت و حکمت بسیار مشهور میداند و اعتقاد دارد که در مورد کثرت علم و توثیق کعب اتفاق نظر وجود دارد.[۱۸۲] ابنحجر درکتاب خود از کعب به نام “عبد صالح” یاد کرده است.[۱۸۳] در”التقریب” او را با لقب “ثقه المخضرم” نامیده است.[۱۸۴] ذهبی از او به عنوان “حبر الجلیل”[۱۸۵] یادکرده است. عدهای هم کعب را با عنوان “کعب الخیر” در کتابهای خود نام بردهاند.[۱۸۶]
برخی دیگر از معاصرین اهل سنت معتقدند علت وثاقت کعب اخذ حدیث بزرگان از وی می باشد. بزرگانی چون مسلم در کتاب صحیح و همچنین ابوداود، ترمذی و نسائی در سنن خود از وی نقل روایت کرده اند. [۱۸۷]
ذهبی هم از جمله کسانی است که قائل به وثاقت کعب است. وثاقتی که هیچ ایرادی به آن وارد نیست و به متعرضان طعنه میزند؛ چرا که افراد عالمی چون ابنعباس و ابوهریره از کعب اخذحدیث کرده اند همچنین مسلم، ابوداود، ترمذی و نسائی از او حدیث نقل کرده اند. ذهبی همین مقدار را برای اثبات ثقه بودن کعب و رد تمامی اتهامات به او کافی میداند.[۱۸۸]
همانطور که مشاهده می کنید مهمترین دلیل این افراد نقل محدثان از کعب است که آن هم در حد وسیعی نیست.
اهل سنت در اینباره نظر دیگری هم دارند، ابنسعد این گونه پاسخ میدهد که بخاری و مسلم از کعب حدیث نقل نکرده اند و هیچ حدیثی از طریق او در صحاح خود نیاوردهاند و تنها به صورت ضمنی و استطرادی از کعب نام بردهاند؛ او همچنین اضافه می کند که از هیچ یک از صحابه اثری که کعب را توثیق کرده باشد به ثبت نرساندهاند. تنها بعضی از صحابه که گویا منظورش همان معاویه است علم او را ستودهاند.[۱۸۹]
ذهبی کعب را از گناه بری میداند چرا که او بر اساس منقولات موجود در کتابهایش قصهها را نقل میکرده و اصراری به تفسیر قرآن با آن منقولات نداشته است و گناه را بر عهده کسانی میداند که سعی در تفسیر قرآن با این قصص منقول از کعب داشته اند.[۱۹۰]
در حالی که گزارشهای، خلاف آن چیزی را که ذهبی ادعا کرده، نشان میدهد. در بسیاری از موراد خلیفه دوم از کعب درخواست میکرد او را موعظه کند، بشارت دهد و معانی آیات قرآنی را برای او تشریح نماید و از تعابیری نظیر “حدثنا”، “خوفنا”، “بشرنا” خطاب به کعب استفاده میکرد. از این نمونه ها یک مورد گزارش می شود.
در مورد آیه ۵۶ سوره نساء، کعب ادعا کرده است، من تفسیری از این آیه دارم که مربوط به قبل از اسلام است. عمر گفت: بگو، اما زمانی سخن تو را تصدیق می کنم که با سخن پیامبر تطبیق کند. کعب گفت: پوست آنها را یکصد و بیست بار در هر ساعت تغییر خواهیم داد. عمر گفت: من همین سخن را از رسولاکرمشنیدم.[۱۹۱]
آیا بازهم ذهبی با دیدن این قبیل گزارشهای از کعب، همچنان معتقد است که او اصراری بر تفسیر قرآن با منقولات خود نداشته است؟
ذهبی در رد ادعای رشیدرضا که او هم قائل به کذاب بودن کعب است، این اتهام را نمیپذیرد و سپس در مورد علمای رجالی و اهمیت این شغل و فن، سخن رانده و میگوید:
«نمیدانم این چه مطلبی بوده که از کعب و وهب برای شیخ آشکار شده در حالی که از ابنتیمیه و علمای رجالی مخفی مانده است. ای کاش شیخ آنچه را که مستند است برای این ادعایش بیان میکرد». [۱۹۲]
ذهبی در حالی از شیخ طلب مستندات می کند که خود برای نپذیرفتن کلام او هیچ سندی ارائه نمیدهد. وی تنها با تکیه به اهمیت کارِ علمای رجالی و شخصیت علمی ابنتیمیه که در رد وثاقت کعب حرفی به میان نیاوردهاند، پاسخ رشید رضا را میدهد.
دست آخر ذهبی علت این ادعای رشیدرضا به کعب را همان روایتِ معاویه، مبنی بر اینکه «او یکی از راستگوترین محدثین است. . . اگر چه که ما از او دروغ هم شنیدهایم»[۱۹۳] میداند؛ زیرا رشیدرضا روایت مذکور را درست بعد از اتهامش به کعب بیان کرده و اتهام وارده به کعب را با جملات زیر پس میگیرد.
«(این) در حالیست که ما میدانیم برخی از اصحاب از اهلکتاب روایت نقل می کنند حتی از کعبالاحباری که بخاری از معاویه نقل می کند «ما از او دروغ هم شنیدیم» و از دیگر افرادی که از کعب حدیث نقل می کنند ابوهریره و ابنعباس هستند».[۱۹۴]
ذهبی با موفقیتی که در اثبات ادعای خود، در رد اتهامِ رشیدرضا حاصل کرده است با یک سوال به بررسی ادعای وی خاتمه میدهد و آن اینکه:
«آیا عاقلانه است که یک صحابی -چون ابنعباس – علمش را از فردی دروغگو و جاعل اخذ کند؛ در حالی که صحابه ای را می شناسد که به عدالت شهرت دارند و به تثبیت و تحمل اخبار آنها اشراف دارد؛ آنهم صحابه ای چون ابنعباس که در روایت، بسیار قدرتمند است و بر صحت آنچه که نقل می کند تأکید دارد؟». [۱۹۵]
ذهبی همچنان برای رفع اتهام کذب از کعب به کار خود ادامه میدهد و به هر مستمسکی دست دراز می کند. او در برخورد با روایتِ منقول از معاویه که کعب را در عین راستگویی دروغگو هم خوانده، روشی سخیف را در پیش گرفته و مانند آیات قرآنی شروع به تفسیر و تأویل گفتهی معاویه در مورد کعب می کند؛ البته در انجام این کار تنها نیست بلکه بسیاری از بزرگان اهل سنت را هم به میدان آورده و از گفتار افرادی چون ابنحجر و ابنحبان استفاده کرده و دلایلی علمی برای گفتار بشری چون معاویه را مطرح می کند؛ دلایلی از قبیل اینکه مرجع ضمیر فعل کذب، به کتابِ کعب بر میگردد نه خود کعب و یا اینکه دروغ کعب عمدی نبوده و غیر عمدی بوده است. [۱۹۶] این قبیل توجیحات ذیل روایت در شرح صحیح بخاری هم دیده می شود.[۱۹۷] او در ادامه، وثاقت کعب چنین نتیجه گیری می کند.
«آیا این عاقلانه است که معاویه به سبب از دست دادن علم مردی که درباره کتاب خدا خدعه کرده و وحی آسمانی را تحریف کرده است، حسرت خورده و اظهار ندامت کند؟ خداوندا من که چنین برداشتی ندارم، و چیزی نمیگویم جز اینکه کعبالاحبار شخصی ثقه و دارای ارزش فراوان، عادل و با منزلت وشهرت بوده است».[۱۹۸]
به نظر معیار گرفتن معاویه به عنوان سنجش ثقه یا غیر ثقه بودن صحابه و اخذ حدیث، بسیار جای تأمل دارد.
از بررسی روایاتی که کعب ناقل آنها بوده چنین بر می آید که وی سعی در گسترش تفکر خویش در میان مسلمانان داشته و علاوه بر آن سعی داشته به گونه ای، به مسلمانان تلقین کند که جمله مقدسات اسلام بر مقدسات یهودیان سر تعظیم و خضوع فرود می آورد. بر اساس همین اخبار است که می شود گفت هدف اصلی کعب نشر فرهنگ یهود در میان مسلمانان بوده است. [۱۹۹]
خلاصه
با بررسیهای انجام شده باید گفت، دلایل موافقان وثاقت کعب، دلایلی واهی است؛ بر اساس شواهد موجود کعب علاقه به تفسیر قرآن با منقولات خود را داشته، چیزی که ذهبی به راحتی آن را رد کرده است. مهمترین دلیل موافقان وثاقت کعب نقل روایات او توسط محدثین است که البته حجم آن روایات ناچیز است.
۳-۱-۳-۳- عثمان بن عفان (۳۵ ه ق)[۲۰۰]
“عثمانبنعفانبنابیالعاصبنامیه” در شمار مسلمانانی است که در همان سالهای نخست به دعوت ابوبکر، مسلمان شد. وی از بنیامیه و یکی از اشراف و ثروتمندان مکه و در شمار مهاجران به حبشه بود، اما به زودی به مکه بازگشت و به مدینه مهاجرت کرد. وی در مدینه به ترتیب با دو دختر رسولخدا، ام کلثوم و رقیه که هر دو به زودی درگذشتند، ازدواج کرد؛ لذا به “ذوالنورین” مشهور شد.[۲۰۱]
عثمان نیز از جمله افرادی است که نسبت به اهلکتاب علیالخصوص مسیحیان ارادت ویژه داشت تا جایی که یکی از همسرهای او مسیحی بوده است.[۲۰۲] ماجرای ذیل تا حدی می تواند ارتباط او با یهودیان را نشان میدهد.
چون جنگ احد پیش آمد عثمان گفت:«من حتماً به شام خواهم رفت، در آن سرزمین دوستی یهودی دارم که به او «دهلک» میگویند، از او امان نامهای میگیرم، زیرا می ترسم یهودیان بر ما چیره شوند».[۲۰۳]
حضرت علی در مورد او فرموده است:
«تا سومى (عثمانبنعفان) به حکومت رسید. برنامهاى جز انباشتن شکم و تخلیه آن نداشت، دودمان پدرى او (بنى امیه) به همراهى او برخاستند، چون شترى که گیاه تازهِ بهار را با ولع مىخورد، به غارت بیتالمال دست زدند، در نتیجه این اوضاع، رشتهاش پنبه شد، و اعمالش کار او را تمام ساخت، و شکمبارگى سرنگونش نمود».[۲۰۴]
آنچه امیرالمومنین علی در وصف عثمان میگوید راه هر گونه توقعی را از این خلیفهی مسلمین مسدود می کند؛ چرا که از وصف او اینگونه بر می آید که خلیفه سوم هم شخصیتی نزدیک به ابوهریره داشته و در امور مالی و مملکتی و دینی سهل انگار بوده است.
کعبالاحبار و دیگر یهودیان به خوبی متوجه موقعیت ویژهی اخلاقی حاکم بر برخی از صحابه شده و از این گروهِ اندکِ سادهلوح نهایت استفاده را کردند، به این معنا که این تعداد از مسلمانان که نه اعتقاد محکمی داشتند و نه انگیزه ای برای داشتن چنین اعتقادی، فرصت و زمینه را برای اهلکتاب فراهم آوردند تا اندیشه های یهودی خود را به آنان تلقین کرده، به گونه ای که تعجب و تحسین آنان را برانگیزد. هر چند پیامبر در بین آنان حاضر بود، ولی نیرنگهای این جریان، آنان را نسبت به وحی آسمانی و دین خود فریب داد.[۲۰۵]
۳-۱-۳-۴-عبداللّه بن سلام(۴۳ ه ق)[۲۰۶]
نام او “حصینبنسلامبنحارثاسرائیلى” بود. وى هم پیمان “نوافلبنوعوف” از قبیله خزرج و از احبار یهود بود که هنگام ورود پیامبر به مدینه اسلام آورد. بعضى هم گفتهاند: دو سال قبل از وفات پیامبر اسلام آورد و آن حضرت او را عبد اللّه نامید. ابنحجر مىگوید: «او از قبیله بنى قینقاع بود» و در سال ۴۳ هجری در زمان خلافت معاویه از دنیا رفت.[۲۰۷]
گفتهاندروزی خدمت پیامبر شرفیاب شد و عرض کرد: من هم قرآن و هم تورات را خواندهام، حضرت فرمود: «یک شب قرآن بخوان و یک شب تورات».[۲۰۸]
اینکه پیامبر به فردی خواندن تورات را توصیه کند امری عجیب و دور از ذهن است؛ لذا علمای اهل سنت این حدیث را مورد نقادی قرار دادهاند، از جمله:
شمس الدّین ذهبى مىگوید:«این حدیث ضعیف الاسناد است؛ زیرا راوى آن “ابراهیمبن ابىیحیىاسلمى” است که فردى متروک الحدیث به شمار مىآید و بعضى او را متّهم به جعل کردهاند».