۳ -۲ : نظریات ، عوامل و زمینههای گرایش به پرخاشگری
در این قسمت به بررسی نظریات ، عوامل و زمینههای گرایش به پرخاشگری پرداخته می شود .
۳ -۲ -۱ .نظریه های مربوط به پرخاشگری
در خصوص نظریات پیرامون پرخاشگری و خشونت باید گفت نخستین مطالعات و نظریات پیرامون برقراری رابطه بین وضعیت زیستی افراد و انحرافات در دوران باستان و یا به عبارتی در دوره ی غیرعلمی جرم شناسی به وقوع پیوست. برخی از این نظریات توســط فیلسوفان قدیم و به خـصوص فیلسوفان یونانی ارائه شد. در این رابطه دیدگاه «جالینوس» از اهمیت بیشتری برخوردار است. هر چند در زمان وی هورمون های بدنی قطعا ناشناخته بوده اند؛ اما وی با توجه به ملاکی که بسیار شبیه به نظام غدد درون ریز فعلی بوده، ملاکی به دست داده است که بر اساس آن، کلیه انسان ها به ۴ گروه تقسیم بندی میشوند؛ وی فکر می کرد که در واقع تنها چهار گروه از انسان ها وجود دارند؛ و هـر فرد عضو یکی از این گروه ها بوده و هرگز نمی تواند عضو دو، سه ، یا چهار گروه باشد؛ او افراد را به چهار گروه «دموی، صفراوی، سوداوی و بـلغمی» تـقسیم می نمود. «امانوئل کانت» کـه پیرو «جـالینوس» و طرفدار سرسخت او بود نیز همین دیدگاه را داشت (آیسینگ، ۱۳۷۵، ۶۵).افراد پرخاشگر از دیدگاه جالینوس در گروه افراد «صفراوی» جای می گیرند. پیرو معاصر «جالینوس»، «ویلهم وونت»، روان شناس مشهور آلمانی بود که به خاطر ایجاد اولین آزمایشگاه روان شناسی در ســال ١٨٧٩، در دانشــگاه «لایپزیک» آلمان، به عنوان پدر روانشناسی جدید شناخته می شود (شولتز، ۱۳۸۶، ۸). وی نقطه نظرات جدیدی در این باره مطرح کرد؛ ازدیدگاه او، «صفراوی»ها و «سوداوی»ها از جهت ابراز واکنش های هیجانی نسبتا قوی مشابه هستند؛ در حالی که «دموی»هـا و «بلغمی»ها به لحاظ ابراز واکنش های هیجانی ضعیف مشابه یکدیگرند.
از منظر دیگر منشأ پرخاشگری از دید نظریه پردازان میتواند ذاتی یا اجتماعی باشد، همچنین بروز ناکامی ها در زندگی فرد از دید برخی دیگر از نظریه پردازان منشأ اصلی پرخاشگری به شمار می رود.
۳-۲-۱-۱٫ ذاتی بودن پرخاشگری
گروهی از صاحب نظران علوم رفتاری نظیر فروید و لورنز معتقدند که پرخاشگری یک رفتاری است که ریشه در ذات و فطرت انسان دارد. این دو معتقدند که پرخاشگری به عنوان یک نیروی نهفته در انسان دارای حالت هیدرولیکی است که به تدریج در شخص متراکم و فشرده می شود و سرانجام نیاز به تخلیه پیدا میکند. به نظر لورنز اگر چنین انرژی به شکل مطلوب و صحیح مثلا از طرق ورزش ها و بازیها تخلیه شود جنبه سازندگی خواهد داشت. در غیر این صورت به گونه ای تخلیه می شود که مخرب خواهد بود و ممکن است اعمالی از قبیل قتل، ضرب و شتم، تخریب و نظایر آن را در برداشته باشد. از نظر فروید پرخاشگری در انسان نماینده غریزه مرگ است که در مقابل غریزه زندگی در فعالیت است، یعنی همچنان که غریزه زندگی ما را در جهت ارضای نیازها و حفظ جان هدایت میکند غریزه مرگ به صورت پرخاشگری می کوشد به نابود کردن و تخریب کردن بپردازد. این غریزه چنانچه بتواند دیگران را نابود میکند و از بین میبرد و اگر نتواند دیگران را هدف پرخاشگری و تخریب خود قرار دهد به جانب خود متوجه شده و به صورت خودآزاری و خود کشی جلوه گر می شود، بنابرین از نظر وی پرخاشگری حالتی مخرب و منفی دارد.(اکبری، ۱۳۸۱، ۱۹۱).
۳-۲-۱-۲٫ اجتماعی بودن پرخاشگری
عده ای دیگر در مقابل ذاتی بودن پرخاشگری اعتقاد دارند که فکر ذاتی بودن پرخاشگری برای انسان خطرناک و مخرب است زیر داشتن چنین فکری سبب می شود که پرخاشگری مانند میل به غذا یک واکنش اجتناب ناپذیر تلقی شود بنابرین انسان در کنترل یا کاهش آن نمی تواند نقش داشته باشد. همچنین این گروه دلائل فراوانی را مبتنی براینکه پرخاشگری منشاء غریزی و ذاتی نمی تواند داشته باشد ارائه دادهاند به همین دلیل از نظر اجتماعی هم قابل آموزش است هم قابل پیشگیری و کنترل. این گروه دلائل خود را در این باره این طور برمی شمرند: ۱- دشمنی ذاتی بین حیوانات وجود ندارد و آنچه ما در این مورد می بینیم آموزش هایی است که والدین این حیوانات به آن ها دادهاند. ۲- وجود کروموزوم اضافی را نمی توان دلیلی برذاتی بودن پرخاشگری دانست، کروموزم اضافی سبب افزایش و درشتی اندام می شود ولی چه بسا وجود اندام قوی و قد بلند از نظر اجتماعی خود یک امتیاز است. همچنین میتوان عده ای از پرخاشگران را یافت که فاقد کروموزم اضافی نیز هستند. ۳- تحریک الکتریکی هیپوتالاموس در مورد حیوان وقتی موجب رفتار پرخاشگرانه می شود که او در برابر حیوان ضعیف تر از خود قرار گرفته باشد اگر حیوان در مقابل او قویتر از وی باشد واکنش او فرار و ترس است نه پرخاشگری. در انسان نیز حالت هیجانی عصبانیت و پرخاشگری بر طبق نظریه تحریکی- شناختی ناشی از شناخت فرد از کلمات و مفاهیم به عنوان ابزار عصبانی کننده و توهین آمیز استفاده کرد به همین دلیل ممکن است از دو فرد یکی در برابر شنیدن کلمه ای عصبانی نشود و دیگری در برابر شنیدن همان کلمه عصبانی شود حال آنکه اگر پرخاشگری ذاتی بود بایستی هر دو نفر عصبانی میشدند. گذشته از دو گروه اصلی مطرح شده، گروهی معتقدند که رفتار پرخاشگری ریشه در عدم فرصت یادگیری دارد، یعنی کودک به علت اینکه فرصت یادگیری نداشته و یک موجود ناپخته است، نمی داند که نسبت به یک محرک چگونه عمل کند لذا ممکن است به صورت پرخاشگری از خود واکنش نشان دهد. لذا این کودک باستی به مرور یاد بگیرد تا چگونه پاسخ محرکات را به صورت مناسب دهد. گاهی رفتارهای پرخاشگرانه ناشی از یک احساس ناامنی است که در حقیقت این رفتار یک پاسخ دفاعی به وضعیت ناامنی است که در آن قرار گرفته است. یک کودک با ابزار دفاعی که یک حرکت پرخاشگرانه است از خود دفاع میکند تا وضعیت ناامن را از بین ببرد (نوابی نژاد، ۱۳۷۳، ۴۲-۴۳).