شکل ۲‑۳- مدل کارآفرینی سازمانی کوین و سلوین(کوین، سلوین، ۱۹۹۱)
مدل وینکر و همکاران
وینکر و همکارانش در سال ۲۰۰۸ با تلفیق مدلهایی که اشاره شد، مدلی را برای سنجش میزان کارآفرینی سازمانی ارائه دادند که شامل ۴ بعد توسعه کسب و کار جدید، نوآوری، خود بهسازی و پیش فعالی میباشد(وینکر و همکاران، ۲۰۰۸) که در این مدل اینگونه تعریف میشوند.
-
- توسعه کسب و کار جدید؛ به معرفی محصولات و خدمات جدید شرکت اطلاق می شود که از طریق ایجاد کسب و کارهای جدید درون سازمان ناشی می شود.
-
- نوآوری؛ به توسعه در تکنولوژی در راستای خلق محصولات و خدمات جدید، اطلاق می شود.
-
- خود بهسازی؛ به تغییر شکل سازمانی از طریق تجدید ایدههای کلیدی که بر اساس آن شرکت بنا شده است، اطلاق می شود.
-
- پیش فعالی[۷۸]؛ به اندازهای که سازمانها برای پیش قدم بودن بهجای دنبالهروی از رقبا، تلاش می کنند، اطلاق می شود(وینکر و همکاران، ۲۰۰۸).
شکل ۲‑۴- مدل کارآفرینی سازمانی وینکر و همکاران(وینکر و همکاران، ۲۰۰۸)
مدل لامکین و دس
در سال ۱۹۹۶، لامکین و دس ۴ عامل اختیارات، نوآوری و تحمل ریسک، پیش فعال بودن و رقابت سلطهجویانه[۷۹] را به عنوان معیارهای سنجش رفتارهای ناشی از کارآفرینی سازمانی بیان کردند(لامکین، دس، ۱۹۹۶).
مدل کوین و میلز
کوین و میلز(۱۹۹۹)، ۴ عامل برای کارآفرینی سازمانی درنظر گرفتند که این عوامل شاملِ حمایت از احیا و بازسازی[۸۰]، نوگرایی سازمانی[۸۱]، تجدید استراتژیک[۸۲] و تعریف مجدد قلمرو[۸۳] میباشد.
مدل کارآفرینی سازمانی شاکر زهرا (مدل تحقیق)
زهرا در سال ۱۹۹۳ مدعی شد که در سازمانهای از پیش تاسیس شده[۸۴]، کارآفرینی به سه پدیده(در قالب دو بخش) اطلاق می شود که ممکن است به هم مرتبط و یا بیارتباط باشند(زهرا، ۱۹۹۳):
-
- ایجاد یک کسب و کار جدید و یا نوآوری در سازمانهای از پیش تاسیس شده
-
- تغییر شکل در سازمانهای از پیش تاسیس شده از طریق تجدید یا ترسیم مجدد ایده های کلیدی سازمان.
سپس در سال ۱۹۹۶، مدلی را برای سنجش میزان کارآفرینی سازمانی ارائه داد. او در این مدل ۱۴ عامل را در سه گروه نوآوری، کسب و کار جدید و تجدید استراتژیک تقسیم بندی کرد و به عنوان عوامل سنجش کارآفرینی سازمانی معرفی نمود(زهرا، ۱۹۹۶)( این مدل در سال ۲۰۰۰ نیز بسط داده شد و به ۶ عامل تبدیل شد(زهرا و گریویس، ۲۰۰۰)).
شکل ۲‑۵- مدل کارآفرینی سازمانی زهرا(زهرا، ۱۹۹۶)
به طور کلی توجه به اجزای این مدل به سازمانهای از پیش تاسیس شده برای توسعه و ورود به بازارهای جدید، ایجاد و معرفی محصول جدید و به کارگرفتن مدلهای نوآورانه کسب و کار کمک می کند. همچنین این مدل شرکتها را در موارد زیر یاری میرساند
-
- فعالیتهای شرکت را به شیوهای که در پاسخگویی به شرایط متغییر بازار ، اثربخشی، سرعت و چابکی داشته باشند، سازماندهی می کند.
-
- برای پیشی گرفتن از رقبا و تسخیر سهم بازار بزرگتر در بازارهای بومی و ملی، انعطاف پذیری لازم را ایجاد می کند(زهرا و همکاران، ۲۰۰۹).
نوآوری
نوآوری مهمترین بعد کارآفرینی سازمانی محسوب می شود(ناهید، ۱۳۸۸)که امروزه بکارگیر ی آن در شرکت های کوچک و متوسط، به شدت مورد توجه قرار گرفته است(اسچاچتیبک، ۲۰۱۱).
از این مفهوم تعاریف زیادی ارائه شده است، از جمله؛
-
- نوآوری از پیوند دادن دانش جدید، تجسم یافته در یک ابتکار با عرضه موفقیت آمیز آن به بازار تعریف می شود(بومول و همکاران، ۲۰۰۷).
-
- وینکر و همکاران آن را ایجاد، توسعه و اجرای ایده ها و رفتارهای جدید تعریف کرده اند(وینکر و همکاران، ۲۰۰۸).
-
- ترکیب منابع جدید از نگاه اسچامپتر به عنوان نوآوری تفسیر(تعبیر) شده است(فررا[۸۵]، ۲۰۰۲).
-
- نوآوری به جستجو و یافتن خلاقانه و راه حلهای نو و غیرمعمول برای حل مسائل و نیازها نیز اطلاق می شود(آیاندا، ادفامی[۸۶]، ۲۰۱۲)
-
- در نوآوری کمتر به مفهوم انجام کارها به صورت کارا توجه شده و اغلب انجام کارهای جدید و اثربخش مد نظر میباشد(حاجی زاده، ۱۳۸۸)
-
- نوآوری به عنوان بعضی رفتارهای شرکت از قبیل معرفی محصول جدید، فرایند تولید و سیستمهای سازمانی جدیداطلاق می شود(ژانگ و همکاران، ۲۰۰۸).
-
- نوآوری، فرایند تبدیل آن مفهوم به مقولهای است که از نظر تجاری مفید و سودمند است(مرتضایی، ۱۳۸۷).
از نوآوری به عنوان بعد مشترک تمامی مدلهای کارآفرینی سازمانی یاد می شود. این دو مفهوم(کارآفرینی سازمانی و نوآوری) به طور جدانشدنی با یکدیگر گره خوردهاند(وینکرو همکاران، ۲۰۰۸). در واقع کارآفرینان نیازمند به سازماندهی شرکتشان به شیوهای میباشند که تنوع داخلی کافی را در استراتژیها، ساختارها، کارکنان و فرایندها برای تسهیل انواع تکنولوژی فراهم سازد(کرنی و همکاران، ۲۰۰۸). لذا آنها با اهرم کردن نوآوری به دنبال ایجاد محصول، فرایند و استراتژیهایی میباشند تا نیاز مشتریان را بهتر پاسخ میدهد(رضوانی، ۱۳۸۵).
از این روی وقتی افراد چه در کسب و کار مستقل خود و چه در سازمان به خلاقیت و نوآوری اقدام می کنند، بسیار به اقدام کارآفرینانه نزدیک شدهاست؛ چراکه شخص کارآفرین کسی است که یک ایده و فرصت را برای خلق و ارائه یک محصول یا یک خدمت به نحوی سودآور شناسایی می کند و صرف نظر از موانع و مشکلات پیش روی، آن را به سرانجام میرساند. این امر جز با ذکاوت، هوش، خلاقیت، نوآوری و نگاهی تیزبین، محقق نمی شود. بدین ترتیب، نوآوری شکل ویژهای است که با پرورش آن و وارد کردن برخی ویژگیها به کارآفرینی تبدیل می شود و با پیادهسازی و اجرای موفقیت آمیز ایدههای خلاق برای ایجاد و ثبات کسب و کار مورد استفاده قرار میگیرد(ناهید، ۱۳۸۸). در حقیقت، در محیط پویای امروزی هیچ شرکتی نمیتواند تا ابد با یک رویکرد ثابت از عهده کارهایش برآید و چالش اصلی شرکتها، یعنی دستیابی به مزیت رقابتی، تنها از طریق نوآوریهای مستمر و متمایز حاصل می شود(کریستین، ۲۰۰۴).
به عبارت دیگر، امروزه سازمانها برای موفقیت، به جای بهترین شیوه و ارائه بهترین محصول، به خلق شیوه های نو، قواعد جدید و تولید محصولاتی کاملا متفاوت احتیاج دارند. یعنی اگرچه اثربخش بودن فعالیتها ضروری است، اما کافی نبوده و به تنهایی تضمینی برای برتری بر رقبا نیست(حاجی زاده، ۱۳۸۸). از این روی، سازمانها حدودا از اوایل دهه ۱۹۸۰، به منظور تسریع تغییرات(عبدالملکی و همکاران، ۱۳۸۷) و موفقیت بلندمدتشان در رقابت شدید جهانی(ژانگ و همکاران، ۲۰۰۸) توجه زیادی به خلاقیت، نوآوری(ژانگ و همکاران، ۲۰۰۸؛ عبدالملکی و همکاران، ۱۳۸۷)، انعطاف پذیری، واکنش پذیری و همکاری نشان دادند(ژانگ و همکاران، ۲۰۰۸)؛ زیرا دیگر در این دوره شرکت هایی که به نوآوری توجه نمی کنند، سرنوشتی جز نابودی نخواهند داشت.
این مساله تا آنجا مورد اهمیت قرار گرفته که حتی امروزه بعضی از شرکت ها که در زمینه ایجاد نوآوری موفق نیستند اما از نظر مالی موفقیت داشته اند، اغلب تلاش می کنند تا شرکت های نوآورانهی دیگر را صاحب شوند و بدین طریق از رشد خود اطمینان حاصل کنند(مقیمی، ۱۳۸۷).
اما تجربه دنیای امروز نشان داد که نوآوریهای مهم و پیشرفتهای تکنولوژیکی در سازمانها و شرکتهای بزرگ اتفاق نخواهد افتاد(بافنده زنده و همکاران، ۱۳۸۹) به عبارت دیگر، نوآوری در شرکتهای کوچک و کارآفرین محور، جسورانهتر از نوآوریهای شرکتهای بزرگ است(بومول و همکاران، ۲۰۰۷) به طوری که نرخ نوآوری در شرکتهای کوچک بر اساس هر کارمند ۵۰% بیشتر از شرکتهای بزرگ عنوان شده است(بارت، ۱۹۹۶). اما این که چرا این نوآوریهای بزرگ توسط این شرکتها انجام می شود را میتوان یا در پاداشهای روحی- روانی که این کار نصیب کارآفرین می کند، یافت(بومول و همکاران، ۲۰۰۷) و یا در میزان مشارکت کارکنان این شرکتها دانست. زیرا نوآوری در شرکتهای بزرگ تنها به عهده یک گروه(تحقیق و توسعه) اتفاق میافتد، درحالیکه در سازمانهای کارآفرین محور، به عهده همه کارکنان است(حاجی زاده، ۱۳۸۸؛ وینکرو همکاران، ۲۰۰۸). بنابراین شرکتهای کوچک و متوسط به عنوان سردمداران نوآوری به حساب میآیند.
به طور کلی مقوله نوآوری در تکنولوژی، فرایند محصول، سیستمهای اداری و کارکنان خلاصه می شود(الوانی، ۱۳۸۴؛ زهرا و همکاران، ۲۰۰۹؛ حاجی زاده، ۱۳۸۸).
اما تاکید نوآوری در ابتدا، هم از نقطه نظر اقتصادی و هم کارآفرینی سازمانی در شرکتهای کوچک و متوسط، به علت داشتن بازارهای کوچک و همچنین اهمیت سرعت تغییرات بر روی NPD(توسعه محصول جدید) متمرکز بوده است(بارت، ۱۹۹۶، لی، لیو، ژاو[۸۷]، ۲۰۰۶). لذا محققان تکنولوژی را جوهره اصلی بعد نوآوری عنوان می کنند؛ زیرا از طریق توسعه یا خرید تکنولوژیهای جدید است که می توان محصول یا خدمات جدید را توسعه پیدا داد(وینکر و همکاران، ۲۰۰۸).
این در حالی است که امروزه نوآوریها بر روی بازار تمرکز دارد(بارت، ۱۹۹۶) و نوآوری در فرایندها و سیستمهای اداری به نوآوریهای محصول ترجیح داده میشوند(دس و همکاران، ۲۰۰۳).
محققان نوآوری ها را از لحاظ منشا به دو دسته تقسیم بندی می کنند؛