۳-۱-۳-گروه سوم
در این گروه افرادی قرار گرفتند که به شدت در تعامل با حکومت بوده و سنت پیامبر را برای تحکیم پایه های حکومت تغییر میدادند. این افراد به توصیهی رجال حکومتی به راحتی میتوانستند بر منابر نشسته و نقل روایت کنند که گاه این روایات از رسولاکرم بود و گاه از شخص خودشان.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
خصوصیت برخی از این افراد، تازه مسلمان بودنِ آنهاست و به دلیل ارتباطات خاص و وسیع با صحابه در گروه صحابه مورد بررسی قرار میگیرند. نکتهی مهم و قابل تأمل در این افراد این است که با ملاکهای اهلسنت در مورد “صحابی پیامبر” فاصلهی بسیار دارند؛ چرا که از نظر آنها صحابی پیامبر کسی است که پیامبر را دیده باشد آن هم مشروط به اینکه خودش مسلمان باشد و این ملاقات حتی اگر برای ساعاتی هم باشد کفایت می کند.[۱۴۲] در حالی که برخی از این افراد چون کعبالاحبار پیامبر را ندیدهاند و به قطع به هیچ طریقی جزء صحابه محسوب نمیشوند.
کعبالاحبار یهودى تازه مسلمانى بود که در زمان پیامبر مسلمان نشده، حتی در زمان ابیبکر هم مسلمان نشد تا زمان عمر، و زمان عثمان هم از دنیا رفت.[۱۴۳] چنین فردی با معیار اهل سنت نمیتواند یکی از صحابی پیامبر محسوب شود. او به قطع از صحابه نیست اما به دلیل میزان تعامل او با صحابه و تأثیرگذاریاش بر آنان، در این قسمت قرار میگیرد.
خلفا افرادی با چنین خصوصیات را از سیاست منع نشر حدیث استثناء کرده، و دست آنان را در نقل روایات اسرائیلى بویژه مطالبى که مشابهتى با آیات قرآن داشت باز گذاشتند و مىتوان گفت مسئولیت تفسیر قرآن را به آنها سپردند. در اینجا به بررسی مهمترین این افراد تأثیرگذار بر صحابه بر اساس توالی تاریخی میپردازیم.
در این گروه معرفی کوتاهی از عمربنخطاب و عثمانبنعفان خواهیم داشت، زیرا این دو صحابه پیامبر در بسیاری از غزوات و جنگها با رسولاکرم در یک جبهه بوده و جنگیدهاند. رفتار پیامبر را از نزدیک مشاهده کرده بودند ولی به لحاظ عملکردی در مقابل اهلکتاب رویهای مخالف دستور پیامبر در پیش گرفتند.
۳-۱-۳-۱- عمربنخطاب (۲۳ ه ق)[۱۴۴]
“عمربنخطاببننفیلبنعبدالعزّىبنریاح” که کنیهاش “أبوحفص” بود. در سال سیزدهم بعد از عام الفیل به دنیا آمد. مادر او نیز “حنتمهبنتهاشمبنمغیره” از قریش و طایفهی بنیمخزوم بوده است. عمر در ابتدای ظهور اسلام، از مخالفان سرسخت مسلمانان بود و بر افرادی که از قبیلهاش، به اسلام میگرویدند با خشونت رفتار میکرد تا جایی که خواهر و دامادش، اسلام خود را از عمر مخفی نگه داشته بودند. با این حال در حدود سال ششم بعثت و پس از اسلام آوردنِ نزدیک به شصت نفر، اسلام آورد. او بعدها با ازدواج دخترش حفصه با پیامبر، با حضرتشان خویشاوندی پیدا کرد.[۱۴۵]
از آنجایی که عمر به مدت چند سال خلیفهی مسلمین بود لذا گزارشهای بسیار از او در قبال اهلکتاب در دست است. در اینجا به گوشه ای از آن اشاره خواهد شد.
اولین کسی که قصه گفت تمیمداری بود، او از عمر اجازه این کار را گرفت.[۱۴۶] عمر به او اجازه نقل قصه داد و خود نیز سخنان او را گوش میداد.[۱۴۷]
زمانی که تمیم از عمر اجازه قصه گفتن خواست، عمر گفت: میترسم مردم تو را لگد مال کنند. و یک بار دیگر به او گفت: سر تو را خواهند برید. اما تمیم پاسخ داد: قصد خیر دارم و می خواهم ثواب ببرم. سر انجام خلیفه به او اجاره داد و او نخستین کسی بود که اجازه این کار را گرفت. تمیم ابتدا روزهای جمعه و سپس روزهای شنبه در مدینه برای مردم قصه میگفت و پس از عمر نیز از عثمان اجازه خواست. عثمان زمان بیشتری برای کار به او اختصاص داد.[۱۴۸]
کعب در زمان خلافت عمر اسلام آورد و برای عمر از کتابهای پیشین نقل حدیث میکرد؛ چه بسا عمر سخنان وی را میشنید و به مردم اجازه میداد تا حرفهای او را بشنوند یا سخنان او را راست یا دروغ، نقل کنند؛ در حالی که این امت، حتی به یک حرف از سخنان کعب احتیاج نداشتند.[۱۴۹]
از این کلام میتوان به میزان ارتباطات پیبرد که تا چه حد بوده است. به قطع در این ارتباطات، مراجعات و سوالات هم وجود خواهد داشت. در این گزارشِ تاریخی آمده است که عمر از کتابهای پیشین از کعب نقل کرده است. وقتی خلیفهی مسلمانان به این شیوه عمل کند از دیگر افراد چه توقعی می رود.
در گزارشهای تاریخی آمده است که روزی در خلافتِ عمر مردی با پاهای کج و دین مسیحیت به اسلام گروید؛ به محض اظهار اسلام عمر او را قاضی برای مسلمانان کرد.[۱۵۰]
یکی از سنتهای معروف رسول الله این است که حضرت، سهمیهی “مولفه قلوبهم”را که طبق دستور خداوند واجب شده بود، به آنها میپرداخت؛ ولی عمر، در دوران خلافتش این را از بودجهی بیت المال قطع کرد و در برابر نص لا یتغیر قرآن، اجتهاد نمود و گفت: ما را به شما هیچ نیازی نیست؛ چرا که خداوند اسلام را عزت بخشیده و از شما بی نیاز نموده است. این حکم در دوران ابوبکر نیز باطل شده بود.[۱۵۱]
در حالیکه میخوانیم که سهمیهی “مولفه القلوب” سنت رسولخدا بوده ولی خلیفهی دوم با ظاهر سازی و عوام فریبی، خلاف سنت رسولخدا عمل کرد.
۳-۱-۳-۲-کعب الاحبار(۳۲ ه ق)
کعببنماتعحمیرى از خانوادهی ذىرعین یا ذىکلاع[۱۵۲]بود. کنیهاش ابو اسحاق و«کعب الاحبار»[۱۵۳] لقب داشت. بر آیین یهود بود که اسلام آورد و راهی مدینه شد، سپس به شام رفت و در حمص ساکن شد. [۱۵۴] او ٧٢ سال پیش از هجرت، متولد شد و پس از رحلت پیامبر در سالهاى اوّل خلافت عمر اسلام آورد و در زمان خلافت عثمان (سال ٣٢ ) در گذشت. او ١٠۴ سال عمر کرد. در مدت اقامتش در شام معاویه از او خوشش آمده و بر این گمان بود که او از دانش فراوانى برخوردار است و او را به عنوان یکى از مستشاران خویش برگزید. معاویه در توصیف دانش کعب مىگوید:
کعب یکى از دانشمندان است. او دانش فراوان دارد و ما در حق او کوتاهى کردهایم. [۱۵۵]
از جمله امورى که بر کثرت علوم خیالى کعب دلالت دارد سخنى است که کعب به قیسبنخرشهقیسى گفته است. کعب به او مىگوید:
یک وجب از زمین نیست مگر آنکه در تورات نوشته شده است بر روى آن وجب زمین، چه چیز وجود دارد و چه چیز از درون آن خواهد رویید؛ تا روز رستاخیز. در واقع مىخواهد بگوید که او نیز همه این مطالب را مىداند. [۱۵۶]
معاویه اولین کسى بود که به او دستور داد تا در سرزمین شام قصه بگوید. بنابراین کعب از نخستین کسانى به شمار مىرود که اسرائیلیات به وسیله او به درون اسلام رخنه کرد و به واسطه او و ابنمنبّه و دیگر یهودیان و مسیحیانِ مسلمان شده، پارهاى از داستانهاى تلمود یعنى اسرائیلیات به درون احادیث اسلامى راه یافت و از آن پس همواره بخشى از اخبار مربوط به تفسیر و تاریخ مسلمانان را به خود اختصاص داد. این کاهن یهودى براى اسلام آوردن خود دلیل عجیبى را ساخته و پرداخته تا با این سخنان در فکر و جان مسلمانان نفوذ کند. ابوریه علت اسلام آوردن کعبالاحبار را با سندى صحیح از سعیدبنمسیب نقل مىکند که:
«روزى عباسبنعبدالمطلب به کعبالاحبار گفت: چه چیز تو را در زمان پیامبر یا ابو بکر از مسلمان شدن بازداشت که اکنون در خلافت عمر، اسلام را پذیرفتى؟ کعب گفت: پدرم نسخهاى از روى تورات نوشته بود. آن را به من داد و گفت: به این نسخه عمل کن و بقیهی کتابهایش را در صندوقى نهاد و آن را مهر کرد و مرا به حق پدر بر فرزند سوگند داد که این مهر را نشکنم. اکنون که دیدم اسلام گسترش یافته است و عیبى هم در آن نیست وجدانم به من گفت: نکند پدرت از تو علمى را پنهان داشته باشد؛ بهتر است مهر را بشکنى و کتابها را بخوانى. لذا مهر را شکستم و کتابها را خواندم. که اوصاف حضرت محمد و امت او را (در تورات) یافتم؛ لذا اکنون اسلام آوردم». [۱۵۷]
سوال ابنعباس سوالی است هوشمندانه که قید “خلافت عمر” در این سوال می تواند راهگشا باشد. ابنعباس در واقع با زبان کنایه از او میپرسد: ای کعب چه چیزی در دوران خلافت عمر عایدت میشد که در این زمان مسلمان شدی؟
ابنعباس سعی دارد به صورت غیر مستقیم سوالی که جوابی آشکار دارد را مطرح کرده و ذهن ها را درگیر این امر کند؛ که آنچه کعبالاحبار به دنبال آن است، گسترش افکار یهودی خود بود که در دوران پیامبر و ابوبکر این مهم تأمین نمیشد، اما به سبب گرایشهای ویژهی عمر به تفکر یهود زمینه تحقق این امر در دوران خلافت او به آسودگی فراهم شد؛ زیرا که عمردر زمان پیامبر برای دستیابی به پاسخ سوالاتش، آمد و رفتهایی با اهل کتاب داشت، لذا همین امر استخدام این گروه را که بعداً مدعى اسلام شدند، آسان مینمود.
ابوریه به نقل از شمسالدینذهبى اضافه می کند در زمان دولت عمر، صحابه و دیگران از کعب اخذ حدیث کرده، و حتی برخی تابعان از وى نقل روایت مىکردند. کعب در حالی از دنیا رفت که شام و سایر بلاد اسلامى را با روایات و قصههاى خود که از اخبار یهودیت استمداد مىگرفت، پرکرده بود.[۱۵۸] باید گفت روایات فراوانی در اسباب نزول آیات و قصص تاریخی اهل سنت وارد شده، که صحابه سند این روایات از- علمای تازه مسلمان از جمله-کعبالاحباررا بدون استناد به پیامبر نقل کرده اند.[۱۵۹]
آیا همین امر نمیتواند دلیلی برای به ظاهر مسلمان شدن کعبالاحبار در دوران خلیفهی دوم باشد؟
در هر حال آنچه که مهم به نظر میرسد این است که علت اسلام آوردن کعبالاحبار نباید مسئله اصلی مورد نظر ابنعباس باشد، بلکه در این سوال نوعی کنایه دیده می شود گویاابنعباس با این سوال قصد فهماندن مطلبی را دارد؛ از آن جمله، آنچه که منجر به مسلمان شدن کعبالاحبار شده، جذابیت دین اسلام یا فهمیدن مفاهیم و حقایق ژرف قرآنی نبوده است؛ زیرا اگر چنین دلایلی داشت باید در زمان پیامبر و یا حتی در زمان ابوبکر گزارشی از این علاقمندی او به ما میرسید.
به نظر عامل اسلام آوردن کعب آن هم در زمان عمر را باید در چیز دیگری جستجو کرد. چیزی شبیه به یک معامله فرهنگی و تبلیغاتی زیرا خلیفه، سابقه ابراز علاقه به نگرش اهلکتاب را در شناسنامه خود دارد؛[۱۶۰] از طرفی خلیفه مسلمین است و مراجعه به اهلکتاب، دیگر در شأن خلیفه مسلمین نیست. لذا به نظر یکی از بهترین راه ها برای پیگیری علاقمندیش، مسلمان کردن یکی از علمای اهلکتاب است تا با این کار، ظاهر امر بی اشکال باشد و کسی متوجه آنچه که در درون رخ میدهد، نشود. شخصیت فرصتطلبی چون کعبالاحبارنیز زمینه را مساعد برای گسترش تفکر خود دیده و تفکرات تحریف شده اهلکتاب را در پوستین اسلام به خورد مسلمانان میدهد. این چنین است که در جامعه مسلمین مواجه میشویم با افراد به ظاهر مسلمانی که افکار و اعتقادات یهودی و مسیحی دارند.
در مورد شخصیت کعبالاحبار اختلاف نظرهایی وجود دارد عدهای چون احمدامین، ابوریه و آقای معرفت او را دروغگو و کذاب معرفی می کنند و عدهای چون ذهبی، ابنحجر و نووی او را ثقه و قابل اعتماد می دانند. در ادامه سعی به بررسی اقوال این افراد داریم.
۳-۱-۳-۲-۱-مخالفان وثاقت کعبالاحبار
همانطور که در گذشته اشاره کردیم، کعبالاحبار یکی از بازوان تنومند تکثیر اسرائیلیات در روایات اسلامی بوده است. او به سبب سابقه یهودی بودنش، زیر ذرهبین بسیاری از علما و پژوهشگران رفته و روایات منقول از او مورد نقادی این صاحبنظران شیعه و سنی قرار گرفته است. دانشمندانی از جمله ابوریه و احمدامین، از اهل سنت و علامه عسکری و آیت الله معرفت از میان شیعیان، نسبت به کعب دید مثبتی نداشته و وثاقت او را تأیید نمیکنند. چرا که غالب منقولات کعب از جمله مواردی است که اغلب با قرآن و با سنت پیامبر در تعارض است و البته گاهی با مسائل عقلی و بدیهی مخالف است که شک هر انسانی را در کذب بودنِ این منقولات به یقین تبدیل می کند. عمده نظر این بزرگان در اثبات عدم وثاقت کعب این است که محدثان اولیه از او روایتی ثبت نکرده اند، گویا به او اعتماد نداشتهاند و همین را دلیلی کافی بر عدم وثاقت کعبالاحبارمی دانند. دو دانشمند اهل سنت این بی اعتمادی به کعب را تا جایی پیش میبرند که او را متهم به دست داشتن در قتل خلیفه دوم کرده و دلایلی برای این اتهام ذکر می کنند که در ادامه تا حدی به آن اشاره خواهد شد.
به نظر میرسد قسمتی از اختلافات موجود در مورد وثاقت کعبالاحبارو حتی متهم شدن او به قتل -توسط ابوریه و احمدامین[۱۶۱]-را این نقل طبری دامن میزند، آنجا که در کتاب خود روایت مىکند.
«کعب سه روز، پیش از کشته شدن عمر نزد وى آمد و به او گفت: براى خود جانشین معین کن چه اینکه تو در سه روز آینده خواهى مُرد». [۱۶۲]
احمد امین ذیل این داستان اعتقاد قلبی خود مبنی بر دست داشتن کعب در قتل عمر را مطرح کرده و این را از توانایی های کعب در جعل و تزویر بر میشمارد که توانسته این توطئه را جزء اسرائیلیات درآورد.[۱۶۳]
ابوریه هم موافقت خود را با احمدامین بیان میدارد و کعب را از فعالان نقشه قتل عمر دانسته و تردید کنندگان در این امر را عوام و ناآگاهان میداند.[۱۶۴]
نظر این دو دانشمند قابل تأمل است به این معنا که مجموعه پیشگوییهای این دست نشاندهی یهودی عجیب است. گویا هرگاه قصد انجام یک کار عمده سیاسی داشته از حربهی پیشگویی نهایت بهره را میبرده است. در این خصوص در فصل چهارم ذیل پیشگوییهای کعب صحبت خواهد شد.
اما در این بین سوالاتی مطرح است که بیشتر توجه ما را به سمت اثبات نظریه ابوریه و احمدامین و کذب بودن این پیشگویی ها سوق داده و احتمال اینکه مجموعه این پیشگوییها نقشهای سیاسی باشد را بیشتر می کند. از آن جمله اینکه چرا وصف عمر در تورات آمده اما وصف قاتل او نیامده است؟ سوال جدی دیگر ما این است که اگر واقعا توطئهای درکار بوده چرا آنرا با عمر مطرح می کند در حالی که توطئه به قاعده باید مخفی باشد.
به نظر باید این پیشگویی عمر را با محوریترین صفت اخلاقی او واکاوی و قصد او را کسب یک موقعیت بزرگ در میان مسلمانان معرفی کرد؛ زیرا بسیاری از مسلمانان آن زمان بر این باور بودند که در تورات از همه چیز سخن به میان آمده است و کعبالاحبار نیز کسی است که در آنچه بیان می کند صادق است؛[۱۶۵] بنابرین جای هیچ شکی باقی نمیماند که او این مطالب را از تورات نقل می کند.
ادعای کعبالاحبار این است که در تورات همه چیز آماده است. اما باید دانست، کعبالاحبارمیراث اسرائیلی فراوانی برای مسلمانان نقل کرده که از حقیقت بودن آن آگاه نیستیم. تنها میدانیم در این توراتی که به دست ما رسیده است این مطالب وجود ندارد و باید کذب باشد.
اما از آنجا که خبری از تورات حقیقی در دست نیست تا مقایسه کنیم و صحت مطالب بر ما روشن شود؛ لذا صحبت کردن در این خصوص، چیزی جز اتلاف وقت نیست. به نظر مدافعان وثاقت کعب با طرح چنین شبههای- مبنی بر بودن تورات حقیقی در نزد کعب[۱۶۶]– جلوی هر گونه استدلالی در این زمینه را میبندد. در واقع بهترین گزینه برای دفاع از کعب مطرح شده؛ به این معنا که آنچه او گفته در تورات حقیقی وجود دارد نه این تورات تحریف شده است.
با وجود چنین توجیهی باز هم یک راه برای اثبات کذب محض بودن سخنان کعب وجود دارد و آن سنجش روایات منقول از کعب با عقل است -زیرا خداوند خلاف عقل حرفی در کتاب خود نمیزند- از آنجایی که بسیاری از این روایات با عقل سازگاری ندارد دو فرض متصور خواهد بود:
اول آنکه کعب فردی کند ذهن بوده که با وجود مغایرت این اقوال با عقل، باز هم آنها را حقیقت فرض و بر منابر نقل کرده است.
دومین فرض اینکه او بر نادرست بودن اقوال خود اشراف کامل داشته، از نادانی شنوندگان برای رسیدن به اغراض خود بهره گرفته است.
امروزه به سهولت بسیاری از کتب اهلکتاب و داستانهای ایشان در دسترس همه اهل تحقیق و پژوهش قرار دارد و می توانند به راحتی مواردی که از منابع اهلکتاب گرفته شده را از دیگر اقوال جدا کنند. در حالی که این امکانات در گذشتهها کمتر بود؛ از طرفی امر رسولاکرم مبنی بر مخالفت[۱۶۷] با اهلکتاب و تأکید بر تحریف کتابهای ایشان دیگر رغبتی برای مطالعه این منابع باقی نمیگذاشت؛ سودجویان از این فضای ناآگاهیِ نسبی و آماده، برای ترویج عقاید خود بهره گرفتند. احمدامین میگوید کعبالاحبار یهودی بود و از جمله مهرههای اصلی انتشار اخبار یهودی در میان مسلمانان؛ویابنعباس و ابوهریره را دو تا از شاگردان اصلی او بر می شمارد. او منقولات رسیده از کعب را دلیلی بر گستردگی اطلاعات او از فرهنگ یهود دانسته است. او داستان مطالعه اسفار یهود توسط کعبالاحبار در مسجد را مطرح کرده[۱۶۸]و در ادامه سخن ابنسعد می آورد:
«برخى از پژوهشگران متوجّه این نکته شدهاند که عدّهاى از ثقات همچون ابن قتیبه و نووى هرگز از کعب روایت نکردهاند و ابن جریر طبرى هم گاهى از او روایتى نقل کرده است». [۱۶۹]
از فحوای کلام احمدامین برداشت می شود وی و ابنسعد هر دو در وثاقت کعبالاحبار تردید داشته اند؛ همچنان که ذهبی پس از نقل کلام احمدامین آورده، این نشان دهنده متأثر بودن کعب از فرهنگ یهود می باشد. ابنسعد در روایت بالا اشاره مستقیمی به متأثر بودن کعب از یهود ندارد، بلکه گویی ابنسعد قصد دارد با آوردن روایت در ابتدا کلام خود، سپس با بیان اینکه برخی از افراد ثقات از او نقل حدیث نکرده اند به ذهن خوانندهی کتاب خود اینگونه متبادر کند که کعبالاحبار از وثاقت کافی برخوردار نبوده است.
در نقل ابنسعد سخنی از صحابه نیست بلکه سخن از پژوهشگران است. شاید بتوان در خوشبینانهترین حالت این طور نتیجه گیری کرد که آنچه اهلکتاب بر سر روایات اسلامی آوردند، برخی صحابه تا پایان عمر متوجه آن نشدند و یا اینکه از ابتدا به عمد، اجازهی چنین کاری را دادهاند و مدتها بعد تابعان و تبع آنها و دیگرانی که بعد از آنها پا به عرصه مطالعات اسلامی گذاشتند، نفهمیدند چه اتفاقی افتاده؛ تا زمانی که تشیع قدرت گرفت و توان بیان حقایق با صدای بلند را پیدا کرد و با صراحت برخی افراد چون کعب را دروغگو نامید و روایات منقول از او را مخدوش و نادرست معرفی کرد. آنجا برخی پژوهشگران اهل سنت به فکر پژوهش افتادند. اما همانطور که گفتیم این خوشبینانهترین حالت متصور است؛ در حالی که ما شاهد خطابهای صریح و مخالفتانگیز پیامبر در این خصوص هستیم؛ با جرأت میتوان گفت وجود یکی از آن خطاب ها برای هر کس که پیرو اوست کفایت می کند تا موضعگیری خود را در مقابل این قوم، به صراحت بداند؛ حال چگونه میتوان صحابهی درجه اول، که ادعای نزدیکی به رسول اکرم داشتند را بی خبر از این دستورات دانست؟ به ناچار راهی نمیماند جز اینکه بگوییم، این افراد نسبت به این سری دستورات پیامبر بی توجه و سهل انگار بودند و یا اینکه با وجود چنین جریانی بر علیه قرآن و سنت موافق بودند، و این خود جای سوال است.
جالب آنکه ذهبی بعد از نقل کلام احمدامین میگوید:
« این گفتار روشن میسازد که کعبالاحبار همواره، حتی بعد از مسلمان شدنش، به تورات و دستورالعملهای اسرائیلی مراجعه میکرده است».[۱۷۰]