۲-۹-۲-۲ نقش فاجعه سازی کودکان
ویژگی های فردی، ممکن است آسیب پذیری کودک را در انطباق با درد تحت تاثیر قرار دهد. به طور خاص، فاجعه سازی درد، که به صورت ارزیابی منفی و مبالغه آمیز درد تعریف می شود، تاثیر برجسته ای بر پیامدهای آسیب رسان درد، مثل ناتوانی افزایش یافته، بر جای میگذارد. علاوه بر این، مقالات روبه رشدی نشان دادهاند که علاوه بر ویژگی های کودک، رفتارهای والدین هم بر میزان انطباق کودک با درد، میگذارد. با این وجود، یافته های تحقیقات نشان میدهد که واکنش های والدین و ویژگی های کودکان، بر پیامدهای ناشی از درد کودکان، تاثیر متقابل دارند. در واقع، کودکان از لحاظ میزان آسیب پذیری نسبت به واکنش های غیر انطباقی والدین، با یکدیگر متفاوتند. این موضوع مخصوصا زمانی اهمیت دارد که فاجعه سازی کودکان را نسبت به درد در نظر بگیریم . ثابت شده است که فاجعه سازی کودکان با افزایش ابراز درد و جست و جوی حمایت اجتماعی، ارتباط دارد و این موضوع به ترتیب موجب فراخوانی واکنش های دلسوزانه و تنبیه کننده ی اطرافیان می شود. بنابرین، کودکانی که سطح بالایی از فاجعه سازی را دارا میباشند، ممکن است نه تنها وابستگی بیشتری نسبت به مراقبانشان پیدا کنند، بلکه موجب فراخوانی واکنشی در محیط اطرافشان شوند که به دنبال آن، بیشتر شدن فاجعه سازی اتفاق افتد (ورورت و همکاران، ۲۰۱۱).
با وجودی که ثابت شده است، شدت درد، در فهم ناتوانی کودکان اهمیت بسزایی دارد، اما در رابطه با تداوم درد و ناتوانی کودکان، فاکتورهای دیگری هم تاثیر گذارند. به نظر میرسد که از میان فاکتورهای مختلف، فاکتورهای مهمی مثل، فاجعه سازی درد، مؤلفه ی برجسته ای در سازگاری کودکان و بزرگسالان نسبت به درد، میباشد. مطالعات مختلفی ارتباط بین فاجعه سازی درد و پیامدهای نامطلوبی مثل شدت درد و ناتوانی را نشان دادهاند. اما چند مسئله هنوز مورد توجه قرار نگرفته است. اول اینکه اکثر این مطالعات به صورت طرح های مقطعی است. دوم اینکه، اگر چه میدانیم ارزیابی فاجعه آمیز در همان ابتدای زندگی به وجود میآید، اما تاکنون مطالعه ای در رابطه با فاجعه سازی کودکان و نقش آن در تداوم درد و ناتوانی، صورت نگرفته است. تحقیقات مختلفی ارتباط بین اثرات خاص فاجعه سازی درد و سایر متغیرهای مرتبط با پریشانی، مثل اضطراب صفت – که به عنوان الگوی مداومی از ارزیابی منفی خودبه خودی تعریف می شود – را نشان دادهاند. (ورورت و همکاران، ۲۰۱۲).
۲-۹-۲-۳ نقش راهکارهای مقابله ای کودکان
مطالعات کودکان مبتلا به درد مزمن، نشان داده که کودکانی که درد بیشتری را ادراک میکنند و راهکارهای مقابله ی منفعل تری را به کار می گیرند، درد شدیدتر و ناتوانی بیشتری را تجربه میکنند، هم چنین تعداد دفعات مراجعه به مراکز درمانی در آن ها بالاتر است. با این وجود، هنوز مشخص نیست که بالا بودن ارزیابی درد و افزایش راهکارهای مقابله ی منفعل تر، با اختلال بیشتر در خانواده، ارتباط داشته باشد. احتمال دارد انطباق متفاوت کودکان با درد، در ناهمسانی ارتباط بین درد مزمن آن ها و سازگاری خانواده (همان طور که در تحقیقات قبل مشاهده شد)، نقش داشته باشد. به عنوان مثال، ممکن است زمانی که کودکان ارزیابی بیشتری از درد دارند و راهکارهای مقابله ی منفعل تری را بروز میدهند، نسبت به زمانی که آن ها درد را کمتر ارزیابی میکنند و راهکارهای مقابله ی فعال تر و سازگارانه تری را به کار گیرند، وضعیت درد آن ها ارتباط قوی تری را با نگرانی های مادر و اختلال در خانواده نشان دهد (لیپانی[۹۶] و همکاران، ۲۰۰۶). تجربه ی قبلی کودکان نسبت به درد و هم چنین، نوع راهکار مقابله ای، واکنش به تجربه ی کنونی درد را تحت تاثیر قرار میدهد. مشکلات قبلی در رابطه با درد، ممکن است تلاش های فعال برای مقابله با درد را تحت تاثیر قرار دهد و میزان اضطراب و نشخوار ذهنی را بالا ببرد (چارلتون[۹۷]،۲۰۰۵).
چندین مطالعه، ارتباط بین راهکارهای مقابله با درد و رفتارهای مرتبط با درد را در کودکان و نوجوانان نشان دادهاند. به عنوان مثال، راهکارهای مقابله ی منفی – که به طور کلی مربوط به عدم توجه به استرسورها میباشد و عبارت است از خود – انزوایی[۹۸]، فاجعه سازی و عقب نشینی [۹۹]– با سطح بالای درد، نشانه های جسمانی سازی، نشانه های افسردگی و ناتوانی عملکرد، ارتباط دارد. در مقابل، مقابله ی سازگارانه که تلاش برای پذیرش یا انطباق با استرسورها را دربرمی گیرد (از قبیل، پذیرش، خفیف سازی درد، خود تشویقی [۱۰۰]و انحراف توجه)، با کاهش درد در اغلب زمان ها، شکایات جسمانی کمتر و سطوح پایین نشانه های اضطراب و افسردگی، در ارتباط است (سیمونز[۱۰۱] و همکاران،۲۰۰۸).
مطالعات مربوط به راهکارهای مقابله با درد کودکان، عمدتاً مبتنی بر سنجش های خود گزارش دهی میباشد و از روش هایی مثل درجه بندی دیگران (مثل والدین، همسالان) یا مشاهده ی راهکارهای مقابله ای کودکان، به ندرت، استفاده شده است. فیپز[۱۰۲]، فیرلا[۱۰۳] و مالهرن[۱۰۴] (۱۹۹۵)، درمیان کودکان سرطانی و کودکان سالم، همبستگی ضعیف تا متوسطی را بین درجه بندی این کودکان و درجه بندی والدینشان از راهکارهای مقابله ای، گزارش کردند. این میزان همبستگی برای راهکارهای ساده [۱۰۵] (مثل اجتناب از اطلاعات تهدید کننده)، بیش از راهکارهای هشدار دهنده [۱۰۶] (مثل جست و جوی اطلاعات) بود. پیترسون [۱۰۷]و تالر[۱۰۸] (۱۹۸۶)، نشان دادند که بین واکنشی که کودکان اعتقاد دارند به درمان های پزشکی نشان میدهند و درجه بندی والدین از شیوه ی واکنش آن ها، همبستگی متوسط تا ضعیفی وجود دارد (۴۶/۰ – ۲۵/۰= r). هم چنین همبستگی بین درجه بندی والدین از مقابله ی کودکان در حین تست خون و درجه بندی خود کودکان از این مقابله، در حد ضعیف گزارش شده است (۲۴/۰- ۲۱/۰= r). در پژوهش بنل – برنسون[۱۰۹] و کریج[۱۱۰] (۱۹۹۳)، راهکارهای مقابله ی کودکان از نگاه والدینشان، مورد بررسی قرار گرفت، اما ارتباط بین درجه بندی والدین و کودکان از آن راهکارهای مقابله ای بررسی نشد. نتایج مطالعه رید[۱۱۱]، گیلبرت[۱۱۲]و مک گرا[۱۱۳](۱۹۹۸)، نشان داد که کودکان، نسبت به والدین، راهکارهای مقابله ای را به صورت مثبت تری ابراز میکنند و والدین نسبت به کودکان، راهکارهای مقابله ای درونی سازی شده را بیشتر گزارش میکنند (رید[۱۱۴] و همکاران، ۱۹۹۹).
۲-۹-۲-۴ نقش پریشانی هیجانی کودکان