۳- توسل بالقوه یا گرایش به خشونت در بسیاری از شرایط تأکیدی بر خصیصه نفوذ گرا یا اشاعه یابند ، این تِم فرهنگی است . میزان درجه ای که افراد در عکس العمل به محرکها به خشونت متوسل میشوند وابسته به میزان پذیرش و اقتباس ارزشهای فرهنگی مرتبط با خشونت است .
۴- رسوم قویم مرتبط با خشونت امکان دارد در تمام گروههای سنی جامعه فرعی وجود داشته باشد . اما این رسوم در برخی گروههای سنی مشخص بسیار برجسته است .
۵- ضد هنجار ، خشونت آمیز نسبت تخطی از هنجارهای نوماتیو در نتیجه مجازات اعمال شده از سوی گروه است مثل طرد اجتماعی .
۶- بسط نگرشهای مورد نظر و استفاده از خشونت در یک خرده فرهنگی معمولاً شامل رفتارهای یاد گرفته شده و فرآیندهای یادگیری ، ارتباط و همنوایی پنداری ترجیحی است .
۷- استفاده از خشونت ضرورتاً در همه خرده فرهنگها به عنوان یک عمل غیر قانونی در نظر گرفته نمی شود ، و همه کسانی که به اعمال خشونت آمیز دست میزنند در این خصوص احساس گناه نمی کنند ( زارعی ، ۱۳۸۳ : ۷۳ – ۷۵ ) .
۴-۳-۷-۲- دیدگاه تضاد
نظریه پردازان اجتماعی ، تبیین جرم را در درون بافتهای اقتصادی و اجتماعی و با بیان ارتباطی پی می گیرند ، که میان طبقات اجتماعی ، کجروی و فرایند کنترل اجتماعی وجود دارد . تبیینهای تضاد فرض میکنند که در درون جامعه وفاقی کامل و واقعی درباره ارزشها وجود ندارد ؛ و جامعه مرکب از گروههای ستیزه گر و برخوردار از ارزشها و منافع متفاوت است که در بخش عمده ای از این آرا و نظرات ، در قالب طبقات اجتماعی جلوه گر میشوند . و این وضعیت باعث شده تا نظریه پردازان ، جرم را پیامد تضاد طبقاتی تلقی کنند .
کانون سخن در تبیینهای کجروی متکی بر اصول تضاد ، آن است که وجود تضاد در درون جامعه علت اصلی به وجود آمدن جرم و کجروی در درون جامعه است . تضادی که خود در پی ایجاد فضایی اجتماعی شکل میگیرد که در آن گروههای قدرتمند ارزشهای خود را بر جامعه حاکم ساخته اند ؛ و بر اساس آن پایبندی افراد گروههای فاقد قدرت به ارزشها و هنجارهای فرهنگ خودی ، با سرباز زدن آنان از تبعیت هنجارهای حاکم را کجروی مینامند ؛ فضایی که در آن ، قانون صرفاً به مکانیسمی برای کنترل اعضای ناراضی فقیر و فاقد قدرت در جامعه بدل می شود ؛ و در همان حال ، از موفقیت و جایگاه قشر مقتدر در جامعه هم حفاظت میکند . بدین ترتیب این نظریه پردازان ، این تصور را مردود می دانند که قانون برای حفظ و صیانت جامعه آرام و شرافتمند وضع شده است ؛ و این فرض را نمی پذیرند که همه کجروان و مجرمان را می توان ، افرادی بد و شرور دانست که می خواهند حقوق جامعه و دیگران را زیر پا بگذارند.
اساس و شالوده تمامی نظریه های تضاد اجتماعی در حوزۀ مطالعه جرم و کجروی نیز اندیشه ای مارکسیستی است که با تأکید بر نقش دولت در تولید جرم ، رفتارهای کجروانه را یا واکنشی در برابر توزیع نابرابر ثروت و قدرت در جامعه می دانند ، یا نوعی کارکرد گونه های متفاوت تضاد موجود در درون جامعه مطالعات نظریه پردازان تضاد اجتماعی در حوزۀ جرم و کجروی با مسائلی از این دست سروکار مییابد :
– نقش دولت در ایجاد یک محیط جرم زا ؛
– نقش مناسبات شخصی و گروهی اقتدار در کنترل و شکل دادن به حقوق جزاء ؛
– نقش پیشداور ها و تعصبات در برخوردهای عملی نظام جزایی ؛
– بررسی مناسبات میان یک نظام اقتصادی سرمایه داری و پایه ریزی شده بر اساس تجارت آزاد و میزان وقوع جرم و ….
بر همین اساس ، این محققان ، نژاد پرستی ، جنسیت گرایی ، امپریالیسم ، شرایط نامطمئن شغلی ، فرایند ناقص تربیت و مراقبت از کودکان ، وضعیت زیر استاندارد محیطهای مسکونی ، آلوده سازی محیط زیست ، جنگ آفرینی و … جرمهای واقعی مینامند .
در مقابل ، جرمهای فرو دستان مانند حرزشکنی ، دزدی و ضرب و جرح را عمدتاًً نوعی ابراز خشم بر ضد شرایط غیر عادلانه موجود قلمداد میکنند ؛ و در عین حال یاد آور میشوند که این رفتارها معمولاً بدون خود آگاهی واقعی انجام می پذیرد ( سلیمی و داوری ، ۱۳۸۶ : ۳۵۱ و ۳۵۲ ) .
در زیر به چند مورد از نظریه پردازان مشهور تضاد اجتماعی اشاره میگردد :
کارل مارکس
کارل مارکس در سال ۱۸۵۰ و در دوران توسعه نامحدود و بی حد و مرز سرمایه داری و شرایط اجتماعی نابهنجار ناشی از آن می زیست . این شرایط ، مارکس را به این نتیجه رسانده بود که خصوصیت هر تمدنی را شیوۀ تولید آن تعیین میکند . بر همین اساس او با مورد توجه قرار دادن محور مناسبات تولید و ارزش افزوده بر ساختارهای اقتصادی جامعه انگشت نهاد و ادعا کرد که این ساختارها کلیه مناسبات انسانی را تحت کنترل و سیطره خود دارد .
بدین گونه مارکس ، عمدتاًً بر این نکته تکیه میکند که در جوامع سرمایه داری ، نظام اقتصادی تمامی جنبههای زندگی اعضای آن را تحت کنترل دارد و فلسفه سیاسی و اقتصادی طبقه مسلط ، تمامی جنبههای زندگی جامعه را تحت تأثیر خود میگیرد . هنرمندان ، نویسندگان و معلمان ، آگاهانه یا ناآگاهانه ، تلاش خویش را معطوف بر آوردن هوسهای نظام سرمایه داری میکنند و در نتیجه زندگی افراد حول محور ابزارهای تولید می چرخد. ( Marx , 1937 : 106 – ۱۰۷ ) ،( سلیمی و داوری ، ۱۳۸۶ : ۳۵۴ ).
با این حال مواضع تبیین مارکس در خصوص جرم و کجروی ، می توان به محورهای زیر اشاره کرد:
۱- جرم را فرآوردۀ سیاستهای موجود در عرصۀ اجرای قانون میداند .
۲- حقوق جزا و مقررات آن را پدید ای در جهت منافع سرمایه داران میداند و آن را فی نفسه جرم زا می شمارد .
۳- حرکتها و ستیزهای قشر پرولتاریا را امری سیاسی و برخاسته از « آگاهی طبقاتی » قلمداد میکند و هر گونه هایی از رفتارهای کجروانه را « فاسد » و « غیر مولد » و ناشی از « آگاهی کاذب » می نامد و آن ها را به افرادی که « خرده پرولتر » یا « خرده پورژوا » مینامند ، نسبت میدهد و بدین شکل نوعی دسته بندی خاص از کجروی ارائه میدهد .
۴- بر وجود پیوند معنا دار میان هر دو دسته این رفتارها و بی عدالتی های نظام سرمایه داری تأکید می ورزد و آن ها را در حال واکنشی در برابر شرایط نامناسب اجتماعی به شمار می آورد .
۵- در تصویری کلی ، کجروی و کجروان را سبب گسترش تقسیم کار اجتماعی و شکل گرفتن گونه هایی خاص از تحولات اجتماعی و قضایی از جمله مجموعۀ قوانین جزایی ، رشتههای دانشگاهی و استادان حقوق جزا ، دستگاه های دادگستری ، پلیس و صدها حرفه و شغل تازه می شمرد و این پدیده را یکی از علل رشد توسعۀ نظام سرمایه داری میخواند .