میتوان مثالی نیز از زبان ایتالیایی ذکر کرد در ایتالیایی واژه banc به صورت مذکر banco به معنی «میز» ، «پیشخوان» و «نیمکت» است. و به صورت مونثbanca به معنی «بانک» یعنی محل داد و ستد و معاملات پولی است. با اندکی دقت بین معانی دسته اول یعنی میز و نیمکت و پیشخوان میتوان ارتباط برقرار کرد ولی بین این حوزه معنایی و معنی دوم، یعنی محل معاملات پولی، ظاهرا نمیتوان ارتباطی برقرار کرد. با وجود این معنی دوم از راه کاربرد مجازی از معنی اول گرفته شده است.در قدیم صرافان ایتالیایی هنگام انجام دادن معاملات پولی پیشخوانی در جلو خود داشتند که داد و ستد خود را روی آن انجام میدادند . به این پیشخوان banco گفته می شد که با bench در زبان انگلیسی هم ریشه است. رفته رفته –banc علاوه بر معنی حقیقی خود مجازا به معنی داد و ستد پولی و صرافی نیز به کار رفت و این معنی مجازی با رونق یافتن معاملات پولی و بیمه و امور مربوط به آن هر چه بیشتر رایج شد تا جایی که همین واژه برای نامیدن مراکز و سازمانهای بزرگی که بعداً برای این گونه معاملات بوجود آمدند نیز به کار رفت. بدین ترتیب نه تنها دو کلمه banca , banco در واقع یک کلمه است بلکه معانی ظاهراً نامربوط آنها نیز با هم ارتباط دارند و دومی از طریق نوعی کاربرد مجازی کلمه از اولی مشتق شده است منتهی فاصله بین معنی حقیقی و معنی مجازی آن قدر زیاد شده که بدون اطلاعات تاریخی و ریشه شناسی پیوندآنها را نمیتوان درک کرد.امروز کلمه «بانک» به معنی محل داد وستد پولی با جزیی اختلاف در تلفظ در اکثر زبانهای اروپایی و غیر اروپایی به کار میرود. و خود ترکیبات وتغییرات مجازی خاص خود را پیدا کرده است مانند«بانک خون» که مجازاً به معنی محلی است که خون در آنجا نگهداری می شود تا درموقع نیاز به مصرف برسد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۴-۱-۵- ریشه شناسی یا وجه اشتقاقی
ریشه شناسی عامیانه تلاشی است غیر علمی از سوی مردم غیر مطلع تا بین صدا و معنی کلمه رابطه برقرار کنند رابطه ای از نوع اشتقاق، ترکیب یا مجاز و از این راه کلمات تیره زبان را شفاف کنند. به بیان دیگر، مردم میکوشند به کلمات زبان انگیزش ساختی یامعنایی بدهند،انگیزشی که در واقع وجود ندارد، از این نظر گفته شد تلاشی است غیر علمی که در برقرار کردن این رابطه از قواعد علمی تغییر صداها و تبدیل آنها به یکدیگر و بطور کلی از تحول واقعی زبان الهام گرفته نمیشود، بلکه از حدس وگمان و ذوق و استنباط شخصی بهره گرفته می شود که معمولا برواقعیت های تاریخی زبان منطبق نمی گردند.وقتی که گفته می شود عامیانه منظور این نیست که فقط مردم عامی به این نوع ریشه سازی دست می زنند، زیرا بسیاری از افراد تحصیل کرده و حتی بعضی لغت شناسان نیز به این بیماری دچار می شوند بلکه منظور از اطلاق لفظ عامیانه در اینجا تاکید روی جنبه غیر علمی آن است. مثلا مولف برهان قاطع برای بسیاری از لغات وجه اشتقاق عامیانه به دست داده است. برای نمونه در زیر واژه خدا چنین می نویسد و مخفف خود آ هم هست یعنی شخصی که خود آمده است. این ریشه شناسی عامیانه است زیرا خدا از صورت پهلوی ( خودای xwaday) آمده و عناصر آن در آن مرحله طوری به هم جوش خورده بوده که دیگر برای اهل زبان باز شناخته نمی شده است. با توجه به عناصر سازنده آن در دوره های قدیم تر می توان گفت که xwa جز اول آن با خود رابطه دارد ولی جز دوم آن day با آمدن هیچ ارتباطی ندارد بلکه با توانستن هم ریشه است.
به عنوان مثال دیگر از برهان قاطع می توان کلمه «اردشیر» را ذکر کرد. مولف در زیر این واژه می نویسد: …گویند چون جدش گشتاسپ او را بسیار دلیر و شجاع دید بدین نام موسوم ساخت. و معنی ترکیبی آن شیر خشمناک است چه ارد به معنی قهر و خشم نیز آمده است. دکتر معین درحاشیه می نویسد که این وجه اشتقاق عامیانه است چه این نام در پارسی باستان artaxshathra (ارته یا ارده مقدس و خشتره یا شهر به معنی شهریاری) یعنی شهر یاری مقدس است و همین نام در توریه artaxshathra و در پهلوی artaxshir و در فارسی اردشیر شده …
ریشه شناسی عامیانه از لحاظ تاثیری که روی جنبه های گوناگون زبان دارد انواعی پیدا می کند:
۴-۱-۶- انواع ریشه شناسی عامیانه
معنایی محض: و آن در صورتی است که تاثیر این نوع ریشه شناسی فقط به حوزه معنایی کلمه محدود شود و در صورت آن تغییری ندهد. دو مثالی که در بالا ذکر شد از این مقوله اند. نام مکان ها چون عموما قدیمی هستند و اکثر وجه تسمیه و سابقه تاریخی آنها فراموش شده است فراوان در معرض این نوع ریشه شناسی قرار می گیرند. تبریز را بعضی مرکب از «تب» و «ریز» می دانند یعنی جایی که تب انسان می ریزد و بیماری او خوب می شود. همدان را بعضی مرکب از «همه» و «دان» می دانند، یعنی جایی که مردم آن همه دانا هستند! «بیستون» نام کوه معروف را بعضی مرکب از «بی» و «ستون» می دانند یعنی بدون ستون، در حالی که این کلمه از «بغ+ ستان (ادات مکان) یعنی «محل خدا» ترکیب شده و صورت فارسی باستان آن baghistana می باشد.درمفاتیح العلوم نام پارسی آن بغستان و درمعجم البلدان بهستون یاد کرده اند که با تغییرات آوایی بعدی به صورت بیستون درآمده است. بعضی مردم «سمرقند» را مرکب از «سمر» و «قند» و جز دوم آن را به معنی« قند و شکر» میدانند. درحالی که «قند» در اینجا معرف«کند» به معنی شهر است. همچنان که در «تاشکند» دیده می شود و با قند خوراکی هیچ رابطه ای ندارد.
این نوع ریشه شناسی عامیانه منحصر به نام مکان ها نیست، بلکه در مورد واژه های عادی زبان نیز انجام می شود. بعضی مردم «آفتابه» را مرکب از «آفتاب» و پسوند «ره» می دانند در حالی که وجه اشتقاق این کلمه به درستی معلوم نیست و احتمال می رود که از «آب تابه» باشد. یا بسیاری «بیابان» را مرکب از پیشوند «بی» به معنی «بدون» و آبان به معنی «آباد، آبادی» می دانند در حالی که این کلمه از صورت پهلوی به فارسی رسیده و وجه اشتقاق آن هم روشن نیست. یا بر خلاف انتظار بعضی مردم ناخدا از ترکیب پیشوند«نا» و «خدا» درست نشده، بلکه صورت کوتاه شده «ناوخدا» است. که معنی آن خدای ناو یا صاحب کشتی است.
۲-صوری و معنایی: و آن در صورتی است که تاثیر ریشه شناسی عامیانه علاوه بر معنا صورت کلمه را نیز تغییر دهد مثلا کلمه انگلیسی ridegroom «داماد» از در انگلیسی باستان آمده است. که جز اول آن brad به معنی «عروس » و جز دوم آن guma به معنی «مرد» بوده است سپس در مرحله ای از تحول زبان guma به معنی «مرد» از استعمال افتاد و درنتیجه جز دوم این ترکیب تیره شد. دراین وقت مردم از راه ریشه شناسی عامیانه groom به معنی «جوان» را که در زبان استعمال داشت با guma یکی دانستند و آن را جانشین guma کردند درحالی که این دو کلمه از نظر تاریخی و وجه اشتقاق هیچ گونه ارتباطی با یکدیگر ندارند بدین ترتیب ریشه شناسی عامیانه صورت و تا حدی معنی کلمه را دگرگون گردانید.
۳-صوری محض: و آن در صورتی است که ریشه شناسی عامیانه فقط صورت کلمه را تغییر دهد. مثلا در زبان انگلیسی دو کلمه isle , island وجود دارد که هر دو به معنی جزیره هستند این دو کلمه از نظر تاریخی و وجه اشتقاق هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند ولی مردم از راه ریشه شناسی عامیانه این دو را مربوط دانسته و از روی قیاس isle که در املای آن s وجود دارد و در صورت iland که صورت نوشتاری این کلمه در انگلیسی میانه است بی جهت یک s وارد کرده اند و آن را به صورت island درآورده اند. دراین مورد ریشه شناسی عامیانه در معنای کلمه تغییری وارد نکرده ولی صورت نوشتاری آن را تغییر داده است به عنوان مثالی از فارسی میتوان کلمه چوبدار را ذکر کرد جز اول این کلمه«چو» با «چو» در کلمه «چوپان» هم ریشه است. و از صورت اوستایی «فشو» fshu به معنی حیوان اهلی از قبیل گوسفند گاو ومانند آن مشتق شده است. اضافه شدن «ب» در کلمه بر اساس ریشه شناسی عامیانه صورت گرفته است و هیچ توجیه اشتقاقی ندارد.
از آنجایی که لغات قرضی در زبان قرض گیرنده تیره هستند و مردم معمولا به ساخت و تاریخ و وجه اشتقاق آنها آگاهی ندارند در نتیجه فراوان در معرض ریشه شناسی عامیانه قرار می گیرند. مثلا واژه hamburger هامبرگر در انگلیسی اصولا به معنی «هامبورگی » است که تعلق به شهر هامبورگ را بیان می کند. این کلمه خود جانشین ترکیب Hamburger steak شده که معنی آن «استیک هامبورگی» بوده است.
رفته رفته مردم با ریشه شناسی عامیانه «هامبرگر» را به دو جز burger ,ham تقسیم کردند و جز اول آن را با ham انگلیسی به معنی «ژامبون» یکی دانستند و جز دوم را به معنی نحوه تهیه و شکل عرضه کردن این غذا تعبیر کردند و سپس واژه های تازه ای مانند cheeseurher , doubleburger , beefburger و بعضی دیگر را از این راه ساختند در زبان فارسی اصطلاح deluxe دولوکس فرانسه دستخوش این نوع ریشه شناسی عامیانه شده است. بدین ترتیب که «دو» در اول آن را با واژه «دو» فارسی یکی دانسته اند. از اینجاست که بعضی مثلا از «پیکان دولوکس» و «پیکان یک لوکس» صحبت می کنند همین نوع تقطیع درمورد «دوبل» صورت گرفته است دو+بل به معنی دو برابر، بر این اساس است که واژه «سوبل» به معنی « سه برابر» ساخته شده و اغلب هم «دوبل و سوبل» یا «دوبله و سوبله» با هم به کار برده می شوند. از همین مقوله است واژه دوقلو که از اصل ترکی است و از ترکیب «دوق» از مصدر «دقماق» به معنی زادن و «لو» علامت نسبت درترکی درست شده است. ولی فارسی زبانان آن را به صورت «دو+قلو» تقطیع کرده اند و جز اول آن را با «دو» فارسی یک دانسته اند و از روی الگوی آن «سه قلو» و «چهار قلو» و مانند آن را ساخته اند.
۴-۱-۷- معرفی شفافیت و تیرگی معنایی
پیش از وارد شدن به مساله شفافیت و تیرگی معنایی در زبان فارسی و طرح مباحث نظری دیگر از جمله هم نشینی و جانشینی و واژگان برون مرکز و درون مرکز ضروری است که بحث با شناساندن دقیق مواردی که معنی در حوزه ی صرف وارد می شود و هر واحد واژگانی معنی می یابد یا به عبارت دقیق تر، معنی شناسی واژگانی شروع شود.
معنی هر واحد واژگانی و ویژگی های معنایی آن از رابطه آن واحد با عناصر دیگر جمله و بافت های زبانی بالفعل و بالقوه ای حاصل می شود که در آن ها قرار می گیرد. یعنی معنی هر واژه را روابط بافتی آن تشکیل میدهد معنی هر واژه به مانند الگویی ازروابط با واژه های دیگر در زبان به دست می آید که میتواننند روابط عنایی را در بافت های دستوری با آن ها مقایسه کنند این روابط دو گونه هستند هم نشینی و جانشینی(کروز، ۱۹۸۶، ص۱۶)
روابط هم نشینی، روابطی است که هر واحد زبانی، مثل واژه ها، با واحدهای زبانی دیگری که در زنجیره ی زبانی درکنار آن ها قرار می گیرد دارد .
برای مثال بین سگ و پارس کردن در جمله سگ پارس می کند این رابطه هم نشینی به هنجار است اما در جمله ی شیر چیک چیک میکند رابطه هم نشینی به صورت غیر عادی و ناهنجار است که منجر به غیر قابل قبول شدن جمله می شود.(همان، ص ۱۶) رابطه جانشینی رابطه ای است که یک واژه با واژه های دیگری دارد که میتوانند در جمله به جای آن امکان حضور یابند. رابطه جانشینی بین دو واژه ای برقرار می شود که از نظر دستوری یکسان هستند و زمانی این رابطه جانشینی به هنجارتر است که اگر این دو واژه همنشین شوند باهم سازگار باشند(همان، ص۱۶) برای مثال سگ رابطه ای جانشینی به هنجارتری با گربه دارد تا با چراغ .به جمله های زیر توجه کنید:
۱-به سگ /گربه؟ چراغ غذا دادم.
۲-سگ /گربه ؟ چراغ از دست بچه ها فرار کرد.
۳-چراغ /سگ / گربه از دستم افتاد و شکست
معنی واژه میتواند درمعنی واژه ای دیگری وجود داشته باشد. یعنی یک واژه قسمتی از معنای واژه ای دیگر راتشکیل دهد. به این ویژگی خصلت معنایی می گویند خصلت معنایی با توجه به نوع و درجه ی دخالت معنایی به چند گونه تقسیم می شود:
خصلت معیارو مستثنا به واسطه ای رابطه ای استلزام معنایی بین جمله ها به دست می آید.
برای مثال حیوان خصلت معیار سگ است زیرا جمله ی این سگ است مستلزم جمله ی این حیوان است می باشد و ماهی خصلت مستثنای سگ است زیرا جمله ی این سگ است مستلزم آن می باشد که آن ماهی نیست (همان، ص ۱۷)
خصلت معنایی دیگر خصلت پیش بینی شده و پیش بینی نشده است. برای فهم آن دو میتوان از اما کمک گرفت. به این صورت که به هنجار بودن یا ناهنجار بودن جمله ها را میتوان با آزمون p اما qمحک زد. برای مثال توانایی پارس کردن خصلتی برای سگ است. اولاً این سگ است مستلزم جمله ی آن سگ میتواند پارس کند نیست(زیرا ممکن است از نظر جسمانی مشکلی در حنجره داشته باشد)
بنابراین میتواند پارس کند خصلت معیار نیست بلکه با توجه به جمله های (۴) و (۵) خصلت پیش بینی شده است(همان، ص۱۷)
۴-این سگ است اما میتواند پارس کند (ناهنجار)
۵-این سگ است اما نمیتواند پارس کند (هنجار)
این غیرعادی بودن را تناقض گویا می گویند(همان، ص ۱۷)
بر عکس خصلت پیش بینی شده و ناهنجار بالا خصلت پیش بینی نشده است که دراین جا گزاره ی بعد از اما یعنی q مثبت است برای مثال میتواند آواز بخواند خصلت پیش بینی نشده برای سگ است. به جمله های (۶)و (۷) توجه کنید.
۶-این سگ است اما میتواند آواز بخواند (جمله ی عادی ،یک سگ غیر معمول)
۷-این سگ است اما نمیتواند آواز بخواند (تناقض گویا )
بایدتاکید کرد میتواند آواز بخواند خصلت مستثنای سگ نیست زیرا این سگ است مستلزم نمیتواند آواز بخواند. نیست ( همان، ص۱۷)
خصلت پنجم خصلت ممکن است و آن زمانی محقق می شود که هر دو استفاده از اما یعنی چه گزاره ای بعد از ا ما یعنی q مثبت باشد و چه منفی جمله ناهنجار و دارای تناقض گویا باشد. در این شرایط رابطه یq,p به هنجار و عادی خواهد بود. به جمله های (۸) تا (۱۰) توجه کنید. (همان ، ص۱۷)
۸-این سگ است اما این سگ قهوه ای است (چرا نباشد؟ )
۹-این سگ است اما این سگ قهوه ای نیست (چرا نباشد؟)
۱۰-این سگ است و این سگ قهوه ای است (عادی)
همان گونه که ملاحظه شد هم نشینی و جانشینی و به هنجاری وناهنجاری معنایی درآنها متفاوت از آن تصویری است که از این پنج خصلت ارائه شد هر چند این دو تصویر ناسازگار نیستند. اما جنبه های متفاوتی از معنا را نشان میدهند( همان، ص ۱۸)
باید خاطر نشان کرد که خصلت های معنایی که نبودشان منجر به نقص شود خصلت های اصیل نامیده میشوند. برای مثال داشتن چهار پا برای سگ اگر چه جزو خصلت های پیش بینی شده است اما خصلت اصیل هم می باشد زیرا اگر سگی چهار پا نداشته باشد ناقص و بد ساخت است.
از طرف دیگر، سازگاری برای پرواز اگر چه برای پرنده جزو خصلت های پیش بینی شده است اما خصلت غیر اصیل می باشد زیرا گونه ای از پرنده ها مثل شتر مرغ وجود دارند که برای پرواز سازگاری نیافته اند و ناقص هم نمی باشند (همان، ص۱۹)
یک واژه ممکن است حتی در قالب دستوری ثابت نیز ویژگی معنایی دو تایی داشته باشد برای مثال شانه در شانه ام شکست. در این جمله انتخاب خوانش وجود دارد که کدام معنی شانه مد نظر است و خیلی متفاوت از انتخاب دو واژه ای متفاوت همانند در کتاب خریدم و مداد خردیم نیست.تفاوت بارز این دو مثال در این است که در دومی به تعداد صورت های متفاوت که جایگزین کنیم معانی متفاوت خواهیم داشت.(همان، ص ۲۳)
برای تعیین یک واحد واژگانی دو معیار باید وجود داشته باشد ( همان، ص ۲۴)
الف: یک واحد واژگانی باید حداقل یک سازه ای معنایی باشد.
ب: یک واحد واژگانی باید حداقل یک واژه باشد.
سازه ی معنایی: هر واحد سازنده ی جمله است که حاوی معنایی است که با معنای سازه های دیگر ترکیب می شود تا معنی کل جمله را برساند. کوچکترین سازه ی معنایی به سازه ی معنایی ای اطلاق می شود که قابل تقسیم به سازه های معنایی ابتدایی تر نباشد.برای مثال در جمله ی این بلوز را از بازار خریدم از بازار یک سازه ی معنایی است اما کوچکترین سازه ی معنایی نیست. زیرا قابل تقسیم به از و بازار است. اما از و بازار که قابل تقسیم به سازه های معنایی کوچکتر نیستند کوچکترین سازه ی معنایی به حساب می آیند.(همان، ص۲۵)
قابل ذکر است که سازه ی معنایی فقط برای اشاره به معنی به کار نمی رود. بلکه به مجموعه ی صورت و معنا اطلاق می شود یعنی سازه ی معنایی، صورت معنی داری است که نقش دستوری معینی دارد( همان، ص۲۵)
برای روشن تر شدن مطلب باید توجه کرد که آن قسمت از جمله سازه ی معنایی است که نقش معنایی آن در دو جمله همانی باشد که در جمله های دیگر میتواند باشد به عبارت دیگر ، از بافتی به بافت ،دیگر معنی ثابتی داشته باشد (ک۲، ص۲۵) مانند پیراهن در جمله های (۱۱) و (۱۲)
۱۱-پیراهن در کمد لباس است.
۱۲-دیروز پیراهن را شستم
اما تنها نکته ی بالا برای تعیین سازه ی معنایی کافی نیست. سیاه را در جمله های (۱۳) و (۱۴) درنظر بگیرید.
۱۳-این تخته سیاه را تازه خریده ام