اگر هزار بار دیگر (ای معشوق)دلم را بشکنی و بسوزانی و به من جفا بکنی، تا جایی که مربوط به من میشود، عکس العمل از جانب من همیشه دوستی و آشتی با توست و تو را می بخشم و از تو به دل نمیگیرم. هزار نوبت : هزار بار، کنایه از خیلی، بسیار زیاد، فراوان، قید مقدار /خاطرم بشورانی : مرا پریشان کنی، دلم را بشکنی و مرا آزار دهی /
بیت هفتم :
مغز من «عاشق» از دود آتش این سودا و جنونی که در سر دارم سوخت (مغزم از خیال محال وصال معشوق سوخت و تباه شد)عقلی برایم نمانده از خیال محال وصل یار)ولی همچنان نادانی من باعث می شود تصور کنم هنوز امیدی و معجزه ای هست و چاره ای برای وصل معشوق وجود دارد. دود، آتش، بسوخت : مراعات نظیر / دماغ و جهل : تضاد / ما خولیا : سودا جنون، در این جا مراد خیال محال است، توهّم /
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بیت هشتم :
به مراد دل نرسیدیم (به وصل معشوق دست نیافتیم)و وقت مرگ ما فرا رسید است ] حتی در هنگام جان دادن که (گویند روح از پاهای انسان به طرف دهان انسان رفته و از آنجا خروج می کند)اگر جان ما به لبهای ما برسد یعنی لحظه آخر زندگی ما باشد، باز هم فکر می کنیم که امیدی هست و می توان به مراد دل رسید. کام دل : کنایه از ترکیب اضافی آرزوی قلبی، مراد قلبی / کام در مصرع دوم : دهان و لب است . / کام وجان و حلق و دل : مراعات نظیر و تناسب معنایی دارند. / جان به حلق رسیدن : جان ” روح ” به گلو رسیدن برای عروج کردن و مرگ، آرایه تلمیح دارد به آیه ۸۳ سوره واقعه : فلو لا اذا بلغت الحلقوم، و به کنایه یعنی به حال احتضار افتادن، و در آستانه مرگ قرار گرفتن است / (برگ نیسی، ۱۳۸۰ : ۱۹۹)
بیت نهم :
سوگند به جان معشوق، که در عقیده و تفکر سعدی این مطلب وجود ندارد که در عالم به جُز از محضرخداوند، محضر دیگری وجود داشته باشد. همه عالم محضر خداوند است. جان دوست: اضافه تخصیصی / اعتقاد سعدی : اضافه توصیفی یا ترکیب وصفی / کوی دوست : اضافه ملکی / جهان : قید مکان / جهان و کوی دوست : مراعات نظیر
وزن غزل :
این غزل بروزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن و در بحر مضارع مثمن مقبوض مخبون اصلم سروده شده است .
قافیه :
کلمات قافیه در این غزل عبارتنداز : (ماجرایی، خطایی، جزایی، گدایی، آشنایی، دوایی، صفایی، کیمیایی، رجایی، جایی) و کلمه ردیف فعل (هست)می باشد.
ویژگی سبکی غزل :
سعدی در این غزل وفاداری و ثبات خود را در عشق به زیبایی به تصویر کشیده است، و در بیت بصورت متفاوت دریچه ای را رای مخاطب باز می کند، که خالی از آرایه های درونی و بیرونی نیست و همین خصوصیات و ویژگی های دیگر سبک عراقی، غزل را از نظر بافت معنایی پیچیده و از لحاظ زیبا شناسی سخن، شایسته بررسی ادبی گردانیده است .
۴-۱-۳۰٫
هرچه درروی تو گویند به زیبایی هست و آنچه در چشم تو از شوخی و رعنایی هست
-
- سَروها دیدم در باغ و تأمُّل کردم قامتی نیست که چون تو به دلارایی هست
-
- ای که مانند تو بلبل به سخندانی نیست نتوان گفت که طوطی به شکر خایی هست
-
- نه تو را از من مسکین نه گل خندان را خبر از مشغله بلبل سودایی هست
-
- راست گفتی که فرج یابی اگر صبر کنی صبر نیک است کسی را که توانایی هست
-
- هرگز از دوست شنیدی که کسی بشکیبد دوستی نیست در آن دل که شکیبایی هست
-
- خبر از عشق نبوده ست و نباشد همه عمر هرکه او را خبر از شُنعت و رسوایی هست
-
- آن که تنهاست که با یاد تواُنسی دارد تا نگویی که مرا طاقت تنهایی هست
-
- همه را دیده به رویت نگران است ولیک همه کس را نتوان گفت که بینایی هست
-
- گفته بودی همه زرقند و فریبند و فسوس سعدی آن نیست ولیکن چو تو فرمایی هست
درون مایه ی اصلی غزل :
سعدی در این غزل با معشوق درد دل می کند، و از حُسن کمالات معشوق با او می گوید، و در میانه غزل در مورد صبری که معشوق به او برای وصالش گفته بود سخن می گوید و اینکه عاشق واقعی نمی تواند صبر کند، صبر در دل عاشق به همراه عشق معشوق نمی گنجد، عشق پریشانی و بی قراری می آورد ولیکن صبر کردن بر آن سخت وغیر ممکن است و نمی توان دل را آرام کرد به دوری معشوق، بلکه دل بی قرار عاشق فقط با وصال معشوق آرام می گیرد، و نیز کسی که مواظب حرفهای بدگویان عشق باشد، در راه عشق نمی تواند قدم بگذرد، زیرا عشق رسوایی به همراه دارد، یعنی کسی نمی تواند عاشق واقعی باشد و ادعا کند که آرام هستم و دلی در آسودگی دارم و حرکتی و همتی در راه عشق نکند .
و در بیت آخر سعدی به معشوق می گوید، ممکن است همه عاشق تو شوند و چشم همه به سوی تو باشد ولی همه آنها افرادی با بصیرت و معرفت به عشق تو نیستند و چشم دل ندارند (تو ای معشوق سعدی را در زمره همین افراد قرار دادی)، سعدی از این موضوع ناراحت است و لیکن می گوید اینطور نیستم ولی هرچه معشوق بگوید می پذیرم .
بافت معنایی و آرایه های ادبی:
بیت اول :
ای معشوق هر چقدر از حُسن جمال تو تعریف کنند حقیقت دارد و درست است و هر چه از عشوه گری و گستاخی تو و تکبر تو بگویند، می توان دید. زیبایی و رعنایی و شوخی : مراعات نظیر / چشم تو : اضافه تخصیصی / روی تو : اضافه تخصیصی / به زیبایی : از زیبایی
بیت دوم :
در باغ، سروها را دیدم و خواب در آن فکر کردم و اندیشه نمودم، در میان آنها قامتی نبود که در دلارایی و نشاط انگیزی مثل سرو قامت تو ای معشوق باشد. سروها : در این بیت استعاره از زیبا رویان خوش قد و بالاست / سرو و باغ : مراعات نظیر و تناسب معنایی /
بیت سوم :
ای معشوقی که مثل و شبیه تو از نظر سخنوری بلبل وجود ندارد، (حتی)نمی توان گفت و ادعا کد که طوطی که به شیرین سخن معروف است، مانند تو می باشد. بلبل و طوطی مراعات نظیر / سخندانی و شکر خایی: مراعات نظیر و تناسب معنایی / شکر خایی: شکر خوردن، کنایه از شیرین سخنی است، قند و شکر غذای محبوب طوطی ست. /
بیت چهارم :
مفهوم بیت چنین است : (هیچ عاشق و معشوقی از هم خبر ندارند .)معنی بیت : تو ای معشوق من از من «عاشق خود» خبر نداری و گل سرخ هم (که عاشق بلبل است) از فریاد معشوق خود «بلبل» خبر ندارد. گل خندان : اضافه توصیفی ـ قید حالت / من مسکین : اضافه توصیفی یا ترکیب وصفی / بلبل سودایی: اضافه توصیفی / گل خندان : استعاره از گل شکفته و کنایه از معشوق خندان مشغله بلبل : اضافه تخصیصی /
بیت پنجم :
ای معشوق من، تو درست و حقیقت به من گفتی که اگر صبر و تحّمل داشته باشی، به کام دل یعنی به وصل «معشوق» می رسی، این خیلی خوب است ولی برای عاشق صبر کردن خیلی سخت است و صبر در راه تو بسیار طولانی تر از توان و طاقت است و انگار تمامی ندارد . صبر : جناس تکرار / صبر و فرج : مراعات نظیر / صبر نیک است : ترکیب وصفی / بیت تلمیح دارد به این مثل و حدیث که : «الصبرُ مفتاح الفرج» صبر کلید گشایش است. فَرج یابی : یعنی گره از کارت باز می شود .
بیت ششم :
هرگز شنیده ای که عاشق تاب و طاقت تحمل دوری معشوق را داشته باشد ؟ (مسلماٌ نه، زیرا)عشق به دلی که بتواند شکیبایی کند، راه پیدا نمی کند (عشق و صبوری در یک دل نمی گنجد).
بشکیبد: (از مصدر شکیبیدن)شکیبایی کند. / شکیبیدن از دوست : یعنی دوری معشوق راتحمل کند . /شکیبیدن و شکیبایی : مراعات نظیر و آرایه تناسب و مترادف / دوست و دوستی : مترادف ـ جناس زاید مزیل /
بیت هفتم :
کسی که از سرزنش بد گویان و دشمنان تأثیر بپذیرد و توجه کند، در تمام عمر خود بویی از عشق نبرده است و نخواهد برد . شُنعَت : طعنه، سرزنش، / شنعت و رسوایی : مراعات نظیر و تناسب معنایی /
بیت هشتم :
ای معشوق کسی که با یاد تو خو گرفته و آرام می گیرد و یاد تو همدم اوست، تنها به حساب نمی آید، مبادا بگویی که من «عاشق» تنها هستم، زیرا یاد تو همواره با من و مونس من است . تنها و تنهایی: جناس زاید مزیّل است/ تا نگویی : «تا» در اینجا بیانگر هشدار و تحذیر است. /
بیت نهم :
ای معشوق همه کس به تو متوجه هستند و تو را می نگرند، ولی نمی توان ادعا کرد که همه آنها چشم بصیرت و دیده معرفت دارند . دیده، بینایی : مراعات نظیر و تناسب معنایی وجود دارد. / همه کس: قید / نگران رویت : کنایه از در حال نگاه کردن به تو هستند . /همه و همه کس : مراعات نظیر / بینایی : کنایه از بصیرت و بینش و معرفت است . /
بیت دهم :
ای معشوق من، گفته بودی که همه مردم اهل ریا کاری و دروغ و جادوگری هستند، سعدی هم در زُمره آنها قرار دارد، اما من می گویم که این گونه نیستم ولی باز اگر تو می گویی که این گونه هستم، باشد میپذیرم، هر چه تو بگویی. زرق : دورویی، ریا کاری، تزویر / زرق و فریب و افسوس : مراعات نظیر /
این بیت شبیه غزلی از حافظ است :صو فیان جمله حریفند و نظر باز ولی . . . زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد.
وزن غزل :