در رابطه با ارتباط بین نشخوار فکری و استرس تحقیقات زیادی صورت گرفته که همگی نشان دهندۀ ارتباط تنگاتنگ این دو متغیر میباشند. گفته می شود که نوعی از نشخوار فکری در پاسخ به استرس شکل میگیرد و نشخوار فکری هم متعاقباً منجر به استرس بیشتر می شود. بنا به گفتۀ آپتون (۲۰۱۱)، انواع متفاوت نشخوار فکری شامل نشخوار فکری با محتوی عصبانیت[۲۲۸]، نشخوار فکری با محتوی افسردگی[۲۲۹]، نشخوار فکری در پاسخ به استرس[۲۳۰]، نشخوار فکری با محتوی اضطراب[۲۳۱]، نشخوار فکری با محتوی درگیری های بین فردی[۲۳۲]، و نشخوار فکری پس از حادثه[۲۳۳] است.
مفهوم نشخوار فکری در پاسخ به استرس به این موضوع اشاره دارد که نشخوار فکری (به صورت استنتاج منفی از حوادث) که به دنبال حوادث استرس زای زندگی شکل میگیرد، منجر به سبک شناختی منفی[۲۳۴] (عامل شروع سوء مصرف مواد و افسردگی) می شود (روبینسون و آلوی[۲۳۵]، ۲۰۰۳، به نقل از رود، ۲۰۱۱).
مطالعات دیگر، ارتباط تجربی بین نشخوار فکری و طولانی شدن برانگیختگی فیزیولوژیکی (مشخصۀ استرس) را به اثبات رسانده اند (گلین[۲۳۶] و همکاران، ۲۰۰۲) و یا مطالعات نشان دادهاند که نشخوار فکری در پاسخ به استرس باعث برانگیختگی روانی ممتد می شود که با افزایش فشار خون، افزایش ضربان قلب، و کاهش آر. اس.آ [۲۳۷] (تغییرات طبیعی ضربان قلب در طول چرخۀ تنفسی) خود را نشان میدهد (کِی[۲۳۸] و همکاران، ۲۰۰۸). گذشته از مرتبط بودن استرس و نشخوار فکری به هم، محققان آن ها را پیشبینی کنندۀ مشکلات روانی و اجتماعی میدانند. نتایج تحقیقی که به وسیلۀ موریسون و اُکانر[۲۳۹] (۲۰۰۸) انجام گرفت، نشان داد که بین نشخوار فکری و استرس ارتباط وجود دارد و ایندو پیشبینی کنندۀ آتی آشفتگی های روانی از قبیل بدخلقی، ناامیدی و افکار خودکشی هستند، این محققان بیان می دارند که نشخوار فکری یا سبک پاسخ نشخواری پیشبینی کننده اختلال در عملکرد اجتماعی است و این اختلال در حضور استرس بیشتر خواهد شد.
۲-۲-۷ تنظیم هیجانی
راهبردهای تنظیم هیجان شامل نه راهبرد مقابله ای شناختی[۲۴۰] متفاوت، یعنی خود ملامت گری، پذیرش و عینیت بخشی، نشخوار فکری، تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد روی برنامه ریزی، ارزیابی مجدد مثبت، تسهیل حادثه از طریق کل نگری، فاجعه سازی، و سرزنش دیگران می شود (گارنفسکی[۲۴۱] و همکاران، ۲۰۰۲). آمستادتر[۲۴۲] (۲۰۰۸) بیان میدارد که تنظیم هیجان وجه ذاتی گرایش های پاسخ های هیجانی است. در واقع ساختار تنظیم هیجانی از مفهوم وسیعتر «انطباق»[۲۴۳] تکامل یافته است و به معنی کاربرد استراتژی های شناختی و رفتاری به منظور تنظیم شدت، طول و بیان عواطف میباشد (تامپسون، ۱۹۹۴، به نقل از لی مولت، ۲۰۱۲). به طور کلی، ترکیبی از فرایندهای فیزیولوژیکی، رفتاری، و شناختی فرد را قادر میسازد تا تجربه و ابراز هیجانات منفی و مثبت را تنظیم نماید (بریجز و همکاران، ۲۰۰۴).
نقش تنظیم هیجانی و چگونگی تأثیر آن بر زندگی ما موضوع تحقیقات اخیر زیادی بوده است. از منظر عملگرایان معاصر[۲۴۴]، نقش های مهم هیجانات شامل مهیا کردن پاسخهای رفتاری ضروری، تعدیل تصمیم گیری، تقویت حافظه برای حوادث مهم، و تسهیل روابط بین فردی میباشد، با این وجود هیجانات میتوانند غیر از کمک کننده بودن، آسیب رسان هم باشند وقتی که در زمان نامناسب و با شدت نامناسب ایجاد شوند (گراس و تامپسون[۲۴۵]، زیر چاپ). دیاموند و آسپینوال[۲۴۶] (۲۰۰۳) بیان می دارند که تنظیم هیجانی پیش نیازی مهم برای بسیاری از کارکردهای روانی- اجتماعی فرد نظیر پردازش شناختی[۲۴۷]، رفتارهای کاوشگری[۲۴۸]، توانایی اجتماعی و حل مسئله محسوب می شود. از منظر تکاملی، در اواخر کودکی و اوایل نوجوانی، تواناییهای شناختی پیچیده باعث ایجاد فرم های جدید تنظیم هیجانی در افراد می شود (گراس و مونوز[۲۴۹]، ۱۹۹۵).
بنا به گفتۀ لی مولت (۲۰۱۲)، برخی از استراتژیهای تنظیم هیجانی بر پیش آیندها[۲۵۰] تمرکز دارند مانند انتخاب موقعیت، تغییر موقعیت، و یا افزایش تمرکز؛ در مقابل دیگر استراتژیهای تنظیم هیجانی بر پاسخ[۲۵۱] تمرکز دارند، زیرا آن ها بعد از هیجان آغاز شده به کار میروند مانند «نشخوار فکری» و «حواس را پرت کردن» که نوعی تمرکززدایی است. تحقیقات نشان دادهاند که تنظیم هیجان، سازگاری مثبت را پیشبینی می کند (یو[۲۵۲] و همکاران، ۲۰۰۶). ظرفیت برای تنظیم هیجانات، به عنوان محور سلامتی ذهن تعریف شده است و این امر ظرفیت فرد را برای کار کردن، ارتباط با دیگران، و لذت و شادی را تعیین میکند (گراس و مونوز، ۱۹۹۵). روی هم رفته چندین تحقیق نشان دادهاند که تنظیم هیجانی عنصر اصلی در سلامت روان است و مشکلات در این زمینه با انواع زیادی از آسیب ها ی روانی همراه است (دیویدسون[۲۵۳]، ۲۰۰۰). مشخص شده است که شمار زیادی از اختلالات روانی در هستۀ خود، اختلال در تنظیم هیجانات را دارند. در بیش از نیمی از اختلالات محور یک و تمام اختلالات محور دو، مشکلات و نقصان های مربوط به تنظیم هیجانات تشخیص داده شده است (رِپِتی[۲۵۴] و همکاران، ۲۰۰۲). در واقع اکثر اختلالات روانی به بی ثباتی عاطفی و اختلال در تنظیم هیجانی ربط داده شده است (کونیگزبرگ[۲۵۵] و همکاران، ۲۰۰۲). گارنفسکی و کراییج[۲۵۶] (۲۰۰۹) بیان می دارند که تحقیقات نشان دهندۀ ارتباط بین راهبردهای تنظیم هیجانی و پریشانی روان شناختی است. حیدریی و همکاران (۱۳۸۹) هم در پژوهش خود به ارتباط بین دشواری های تنظیم هیجانی و داشتن روابط اجتماعی سالم منجمله رضایت زناشویی پی بردند.
در مورد ارتباط بین تنظیم هیجانی و اعتیاد تحقیقات زیادی صورت گرفته که نتایج مشابهی را در پی داشته است. به طور کلی، اشخاصی بر این عقیده اند که اختلال در تنظیم هیجانی یک همایندی عمومی و رایج در سوء مصرف مواد و اختلالات سلامت روان است (لینهان و دیمف[۲۵۷]، ۱۹۹۷، به نقل از برزلین و همکاران، ۲۰۰۲). و یا عزیزی و همکاران (۱۳۸۹)، در پژوهش خود به ارتباط بین تنظیم هیجانی و میزان مصرف سیگار پی بردند. از نظر فیزیولوژیکی هم بین مصرف مواد و اختلال در تنظیم هیجانی ارتباط یافت شده است، آنتون[۲۵۸] (۲۰۰۱) از یافته های پژوهشی مختلف به این نتیجه رسیده است که داروهای روان گردان از قبیل مت آمفتامین بر سامانۀ دوپامینرژیک[۲۵۹] (مسیر مزولیمبیک[۲۶۰] آن در ایجاد پاداش هیجانی مصرف مواد نقش دارد) که پاسخ های هیجانی را تنظیم میکند، تأثیر میگذارد.