به طور کلی هنگامی که یک شغل مجددا طراحی می شود تا اعتبار آن از نظر ویژگیهای شغل افزایش یابد، پیشبینی می شود که در انگیزش، رضایت، درگیری در شغل و عملکرد متصدیان مشاغل مذکور بهبودی حاصل گردد (Yeh et al.., 2009: 1407 ). هکمن[۴۰] و اولدام[۴۱] (۱۹۸۰) مدل ویژگیهای شغلی خویش را پیشنهاد نمودند و دریافتند که ویژگیهای شغلی میتوانند بر روی درگیری شغلی تاثیر بگذارند برای اینکه ویژگیهای مذکور ممکن است انگیزش درونی در کارکنان را تشویق دهند. به عبارت دیگر، اهمیت شغل نقشی اساسی در درونی سازی ارزشها برای کارکنان، از طریق درگیری شغلی ایجاد می کند. درگیری شغلی، در مطالعات گوناگون به اشکال مختلفی تعریف و تشریح شده است. اما در تمامی این تعاریف از درگیری شغلی، شغل و موقعیتهای مرتبط با آن به عنوان مرکز علایق زندگی شناخته شده اند، و به اهمیت شغل برای افراد در شکل گیری تصویری کلی از خویش اشاره شده است. در واقع درگیری شغلی، درجه ای است که فرد در کار خویش به منظور دستیابی به منزلت و شأن اجتماعی، احترام، اختیار و استقلال و توجه شخصی، مشارکت میکند (Keng Boon et al.., 2007: 939 ). درگیری شغلی بشدت تحت تاثیر تجارب شغلی قرار دارد و میتواند به عنوان انعکاس تجربیات کاری شناخته شود. ممکن است اشخاص، به منظور پاسخگویی نسبی به موقعیت خاصی از شغل، درگیر آن گردند. برای مثال: زمانی که کارکنان برای فهم و درک بهتر و بیشتر اهداف و ارزش های سازمانی تلاش میکنند و از جو سازمانی برای این امر کمک می گیرند، احتمال دارد که شناخت بهتر و بیشتری نسبت به شغل خویش پیدار کرده و درگیر شغل خویش میشوند (Dimitriades, 2007:469). ریتز[۴۲] و جوئل[۴۳] (۱۹۷۹) بیان کردهاند که درگیری شغلی با اهمیت شغل در زندگی عادی و روزمره افراد، به شدت مرتبط است. این به معنای آن است که اگر شخصی اهمیت شغل خویش را درک کند، مطمئنا به شغل خویش وفادارتر خواهد بود. کارکنانی با درگیری شغلی بالا، میتوانند عنوان کنند که شغل برای اینکه افراد تصویر درستی از خویش به دست آورند، بسیار حائز اهمیت میباشد. تحقیقات نشان دادهاند که درگیری شغلی در کارکنان نیمه وقت بسیار پایین و در کارکنان تمام وقت بسیار بالاتر از کارکنان نیمه وقت میباشد. می توان اذعان داشت که کارکنان درگیر شغل خویش میشوند اگر به ایشان امکان و اختیار مشارکت در موضوعات مرتبط با شغلشان داده شود. ایشان شغل خویش را به عنوان بخش مهم و معناداری از زندگی خویش می دانند. و عملکرد را به عنوان اصلی ترین ویژگی عزت نفس خویش قلمداد میکنند. به این معنا که درگیری شغلی تاثیر عمده ای بر روی بهره وری و کارایی کارکنان خواهد داشت و همچنین نوع شغل، نقشی حیاتی و اساسی در افزایش درگیری شغلی کارکنان خواهد داشت اگر بتواند در زندگی شخصی و خصوصی ایشان نقش معناداری ایفا نماید (Probst & Tahira, 2000:1077). درگیری شغلی کارکنان افزایش مییابد اگر کارکنان اختیار مشارکت در فرایند تصمیم گیری، مسئولیت پذیری و توانایی درک آهنگ کاری را داشته باشند (Iqbal Khan, 2011:258).
۲-۴-۶) درگیری شغلی و طراحی شغل
از نظر ساتل[۴۴] (۱۹۹۷)، طراحی شغل عبارت است از اعمال تغییر در مشاغل ویژه یا مجموعه ی به هم پیوسته ای از مشاغل به منظور افزایش کیفیت کاری کارکان و بهره وری در حیل عمل. این تغییرات میتواند مواردی از قبیل: تخصصی کردن شغل، توسعه ی شغلی، غنی سازی شغلی، چرخش شغلی، طراحی سامانهای فنی اجتماعی، فراهم کردن شرایطی برای ایجاد انگیزه ی مثبت کاری و رشد شخصی را شامل شود (یزدان آبادی و نوشه ور، ۱۳۸۹). منظور از طراحی شغل، شیوه ترکیب تکالیف، برای به وجود آمدن مشاغل کامل است. یک طراحی شغل مناسب اثر مثبت بر روی رضایت کارکنان، درگیری ایشان در شغل و نیز کیفیت انجام وظایف دارد. منظور از طراحی شغل، تنظیم وظایف و مسئولیتها در یک شغل یا گروهی از مشاغل وابسته به یکدیگر به نحوی است که حداکثر بازدهی به دست آید و باعث رضایت، درگیری ، رشد و پیشرفت و در نهایت بهبود کیفیت زندگی کاری کارکنان شود. برای طراحی یک شغل معمولا از چهار روش استفاده می شود: (Iqbal Khan, 2011: 257).
-
- روش مدیریت علمی: این روش توسط تیلور پیشنهاد شد. وی معتقد بود که تقسیم کار (بر اساس تخصص) بایستی مبنای طراحی مشاغل قرار گیرد و در این راستا روش های حرکت سنجی و زمان سنجی را ابداع نمود.
-
- روش انگیزش: بر اساس این روش، مشاغل باید به گونه ای طراحی شوند که باعث رضایت کارکنان و ایجاد انگیزه در آنان گردد.
-
- روش سیستمی: منظور از این روش این است که بجای طراحی تک تک مشاغل، سیستم کار به نحوی طراحی شود که ابعاد اجتماعی و فنی کار، مکمل یکدیگر باشند. بهصورتیکه، کار از نظر تمام افراد بررسی میشود و تاثیر فعالیت و عملکرد هر یک در فرایند کار مورد بحث و تبادل نظر قرار میگیرد. بر اساس اطلاعات، سیستم کار طوری طراحی می شود که هم نیازهای انسانی و اجتماعی کارکنان و هم ضرورتهای فنی کار برآورده شود.
- روش مبتنی بر ویژگیهای عامل انسانی: هدف این است که کار مطابق یا ویژگیهای عامل انسانی طراحی شود. طراحی شغل بر این اساس به دو روش مجزا از یکدیگر نظیر: بر اساس ویژگیهای زیستی و جسمی افراد و نیز روش ادراکی حرکتی
محققانی به نامهای لاولر (۱۹۹۲) و پففر[۴۵] (۱۹۹۴) عنوان نمودند که درگیری شغلی میتواند از طریق طراحی شغل، افزایش یابد. کارکنان با درگیری شغلی بالا از طریق شغل خویش شناسایی میشوند و شغل نقش با ارزشی در زندگی روزمره ی ایشان ایفا می کند (Sonnentag & Kruel, 2006:197). افراد و کارمندان همچنین ممکن است به صورت موقتی و در موقعیتهایی خاص، درگیر شغل خویش گردند. این امر به شغل و نوع طراحی آن بستگی دارد. در واقع طراحی شغل میتواند موجب افزایش درگیری شغلی گردد (Iqbal Khan, 2011: 257).